• 5 ماه پیش

  • 45

  • 01:55

شمارۀ 176 - غزلی از حسین منزوی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

مرا چشمان دل‌سنگی به خاک تیره بنشانید

 

شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم

که من چون غنچه های صبح‌دم بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد

والّا من چو مِی با مست و با هشیار یک‌رنگم

شبی در گوشۀ محراب قدری «ربّنا» خواندم

همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست

که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است

فراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم

مرا چشمان دل‌سنگی به خاک تیره بنشانید

همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم

 



با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز