• 7 ماه پیش

  • 13

  • 50:16

2495.دیدگاه شب (شماره دوم)

داستان شب
0
توضیحات

دوستان شب بخیر


 شماره‌ی دو هزار و چهارصد و نود و پنجم

۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴


دیدگاهِ شب


«#پادکست_شماره_۲» 


نام داستان: «#پایان_دوره»

داستان‌نویس: «#رضا_موسوی»

خوانش و اجرا: «#طیبه_رضایی»


موسیقی :«#پیمان_یزدانیان #جوما»



جلوی چشمم هم‌شهری‌هایم ساک روی دوششان بود و صف بسته بودند که پنج، شش روزی بروند که بروند. نشسته بودم و نگاهشان می‌کردم و همه‌‌ی بغض‌های عالم توی گلویم بود. نیم ساعت بعد رفتم در دورترین نقطه‌ی پادگان، جایی که چشمم به کسی نخورد و چشمی پیدایم نکند. نشستم روی زمین و گریه کردم، گریه کردم و گریه کردم. اگر گریه نمی‌کردم خودم را می‌کشتم مامان. کمی بعد خودم را جمع کردم و رفتم سر پست جلوی اسلحه‌خانه، برای نگهبانی. جلوی اسلحه‌خانه دو تا کادری از کنارم رد شدند. این یکی به آن یکی گفت دو نفر رگشون رو زدن، چهار نفر هم فرار کردن. پس فقط من نبودم...



برای حمایت از ما به لینک حامی‌باش داستان شب مراجعه کنید :👇🏻


hamibash.com/dastaneshab


#داستان_شب

@dastaneshab


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads