دوستان شب بخیر
شمارهی دو هزار و پانصدم
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاهِ شب
«#پادکست_شماره_۳»
نام داستان: «#من_یک_گربه_سیاه_رنگ_شوم_هستم»
داستاننویس: «#هستی_آهنی»
خوانش و اجرا: «#طیبه_رضایی»
موسیقی :«#النی_کارایندرو #لارا_فابین»
من یک گربهی سیاه رنگ شوم هستم. مرزی ناگسستنی بین خودم و اغلب انسانها حس میکردم و میدانستم اگر ذرهای بیشتر به آنها نزدیک گردم مرا از خود طرد خواهند کرد. در تختم جابهجا میشوم و سرآستینهای صورتیم را با دست صاف میکنم. این بار او را میبینم که روی صندلی چرمی مشکی نشسته. نگاهش که میکنم مثل همیشه خاموش و آرام است و مرا با حس مشکوکی که شاید از نفرت و بیزاری منشا میگیرد نگاه میکند. دستم را دراز میکنم و دستش را میگیرم که سرد و منجمد است؛ مثل یک جسد که سالها از مرگش میگذرد. نگاهش بیفروغ است و شقیقههایش از کمخونی به رنگ آبی میزند. بارها و بارها به خود یادآوری میکنم که زمانی او مرا دوست داشته است...
برای حمایت از ما به لینک حامیباش داستان شب مراجعه کنید :👇🏻
#داستان_شب
@dastaneshab
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
اولین نفر کامنت بزار
دوستان شب بخیر
شمارهی دو هزار ...
دوستان شب بخیر
شمارهی دو هزار ...
دوستان شب بخیر
شمارهی دو هزار ...
دوستان شب بخیر
شمارهی دو هزار ...
دوستان شب بخیر
شمارهی دو هزار ...
دوستان شب بخیر
شمارهی دو هزار ...
دوستان شب بخیر
شمارهی دو هزار ...
دوستان شب بخیر
شمارهی دو هزار ...
دوستان شب بخیر
شمارهی دو هزار ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است