از متن : " احساس می کردم که بین استخوان ها و مغز سرم ، جایی که مایع غلیظ محافظ جریان دارد. تصاویری مبهم پیاپی موج می زنند، این تصاویر از یک تصویر اصلی ، تصویر بدن سپید زنی ، به گونه ای خارق العاده نورانی در تاریک روشنی یک اتاق، بدنی نورانی چون جسمی پرتو افکن نشات می گرفت و این مانند سرزمینی پر از فرشتگان بود که با توسل به چشم هایم از آن خود می ساختم، در ذهنم جا می دادم و با تب و تاب عاشقی ام در هم می آمیختم. .... "
ترانه پایانی : " کجایی ای عشق؟" با صدای شهریار آریایی
اولین نفر کامنت بزار
از متن:" فکر میکردم لوئیز امور را غافلگیر کرده ...
بخشی از متن: " لوئیز امور به شیوه ای از زیستن ع...
بخشی از متن: " بین لوئیز امور و نوری که اندامش ...
بخشی از متن: " چهره او خورشیدی بود که روح من هر...
" در نامه ام چند کلمه ای نوشته بودم که درباره ع...
" من عاشقانه به زن مورد علاقه ام می نگریستم و ت...
هر عشق و محبتی ما را به دوران کودکی مان باز می ...
تصویر : گلهای ستاره ای درخت زیزفون
<...
" ما میخواهیم که دوستمان بدارند. خواستن در این...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است