توضیحات
ما در شغل خود مسیولیتها و وظایفی داریم که باید به آنها رسیدگی کنیم. ما در محیط کار با آدمها در ارتباطیم، با آنها تعامل میکنیم، برای دستیابی به اهداف مشترک، با دیگران همکاری میکنیم، چیزهایی یاد میگیریم و چیزهایی یاد میدهیم و حتی بسیاری از ما گاه با همکارانمان، ارتباط دوستانه و صمیمی برقرار میکنیم.
ما در شغل خود با فرصتهای بسیاری مواجه میشویم، گاه در قالب ماموریت، سفر میکنیم، یا از طرف سازمان خود در دورههای آموزشی شرکت میکنیم، یا حتی ممکن است سازمانی که در آن کار میکنیم، برنامههای ویژه توسعه فردی برای نیروی انسانی خود اجرا کند.
ما دوست داریم در شغل خود احساس امنیت و آرامش کنیم و تمایل داریم شرکت یا سازمانی که در آن کار میکنیم به علایق، استعدادها و توانمندیهای خاص ما اهمیت دهد، منافع ما را تامین کند و درآمد خوبی نصیبمان کند و کار کردن در آنجا برایمان مایه افتخار و لذت باشد.
بیشک ایدهآل همه ما آن است که شغلی را که دوست داریم، داشته باشیم اما گاه به هر دلیل، ممکن است شاغل به شغل دوست داشتنی خود نباشیم یا از شغلی که داریم رضایت نداشته باشیم. در واقع لزوماً همه ما شغل ایدهآلی نداریم که همه چیزش ایدهآل باشد، از محیط کار، تا همکاران و رییس، از درآمد تا آزادی عمل موردانتظارمان. در چنین شرایطی است که پاسخ به این سوال اهمیتی دوچندان مییابد: «چگونه میتوانیم شغلی را که در حال حاضر داریم، دوست داشته باشیم؟»
*
همکاران دوست داشتنی
ما بخش زیاد و البته مهمی از عمرمان را در محیط کار و با همکارانمان سر میکنیم. گاه حتا با همکاران خود بیشتر از اعضای خانواده و بسیاری از دوستانمان در ارتباط و تعاملیم. در چنین شرایطی محیط کار، شبیه خانه دوم ماست و همکارانمان همچون اعضای خانوادهمان. پس بهتر است قبل از آنکه فقط به درآمد و ساعت کاری و وظایف شغلی خود توجه کنیم، حواسمان به همکارانمان هم باشد.
افراد معمولاً همان گونهاند که اطرافیان و شبکه ارتباطیشان هستند. اگر آدمهای دور و برشان، جماعتی خسته و بیانگیزه باشند، شانس آنکه آنها پرانرژی و باانگیزه باشند، چندان بالا نیست. پس اگر در جستجوی شغلی هستیم که میخواهیم آن را دوست داشته باشیم، بهتر است قبل از هر چیز در جستجوی آدمهایی باشیم که دوست داریم با آنها کار کنیم. در واقع در بسیاری مواقع آدمهایی که با آنها کار میکنیم، کیفیت شغل و محیط کار را تعیین میکنند. همافزایی (Synergy) را جدی بگیرید. با همکاران خوب، 2 به علاوه 2 دیگر 4 نمیشود، شاید 5 یا 6 شود.
آزادی عمل و انعطاف
رضایت شغلی بسیاری از افراد بستگی به میزان آزادی عمل و اختیاری دارد که در شغل خود تجربه میکنند: اختیار و آزادی برای خلق فرصتهای جدید در سازمان و کارآفرینی درون سازمانی، و امکان آزمون و خطا و تجربه کردن راههای نو به بهای شکست خوردن، در حالی که باز سازمان من از من حمایت میکند.
شغلی که در آن فرصت تجربههای نو وجود نداشته باشد، یا همه چیزش از پیش طراحی شده باشد و فرد فقط مانند یک ابزار، کاری مشخص، تکراری و مکانیکی را انجام دهد، پس از مدتی جز فرسودگی نتیجهای در پی نخواهد داشت.
محیط کار و فرهنگ سازمانی
اگر قرار باشد شغل خود را دوست داشته باشیم، بسیار مهم است که فرهنگ و ارزشهای سازمانی که در آن کار میکنیم با اولویتها و ارزشهای شخصی ما همخوان باشد. بنابراین قبل از آنکه تصمیم بگیریم در فلان سازمان مشغول به کار شویم یا نشویم، نخست باید ارزشهای شخصی خود را مشخص کنیم، خط قرمزهای خود را بشناسیم و منافع و خواستههای خود را اولویتبندی کنیم تا بدانیم آیا حضور در آن سازمان خاص، موجب تقویت ارزشهای ما میشود و منافع ما را تامین میکند یا به قیمت از دست رفتن تشخص ما تمام میشود.
در واقع ما ممکن است شغل خود را دوست داشته باشیم چون محیط کاری خود را دوست داریم، تعامل با همکارانمان در محیطی صمیمی برایمان لذتبخش است، احساس میکنیم میتوانیم در چارچوب ارزشهای خود، دستاوردهای بزرگی داشته باشیم و در صورت نیاز میتوانیم روی حمایت همکارانمان حساب کنیم.
چیزهایی که یاد میگیریم
امروزه، شغل فقط راهی برای کسب درآمد نیست. ما کار میکنیم تا هم درآمد داشته باشیم، هم با آدمها در ارتباط باشیم، هم شخصیت اجتماعی خود را شکل دهیم و هم چیزهای جدید بیاموزیم. بنابراین شغل دوست داشتنی، برای ما بیشترین امکان یادگیری را در پی دارد. ما مایلیم هر روز علاوه بر یاد گرفتن چیزهای جدید، مهارتهای خود را توسعه دهیم و بنابراین بهتر است سعی کنیم نه تنها شغلی را انتخاب کنیم که این امکان را برای ما فراهم میکند بلکه ضروری است که خودمان نیز، در به اشتراک گذاشتن دانش یا تجربه شخصیمان با همکارانمان دریغ نورزیم.
هر روز، روزی نو و متفاوت است
سرعت تغییرات و فرصتهای نوظهور در دنیای امروز، کم کم تجربه انجام فعالیتهای تکراری در شغل را کمرنگ کرده است. بسیاری از ما دیگر دوست نداریم درگیر روزمرگی شویم و کارهای ساده و خسته کننده را مدام تکرار کنیم. ما دوست داریم برای چیزهایی کار کنیم که نسبت به آنها احساس تعلق خاطر میکنیم، انگیزههای درونی قوی نسبت به آنها حس میکنیم و در چارچوب اهداف بزرگ زندگی ما هستند. پس برای آنکه شغل خود را دوست داشته باشیم، ضروری است که از فضای امن فعلی خود بیرون بیاییم و خود را در معرض تجربیات نو قرار دهیم. بزرگ فکر کنیم و نخستین گامهای کوچکمان را برای دستیابی به اهداف بزرگ زندگی برداریم.
همه راهها به مذاکره ختم میشود
ارتباط با دیگران، بخشی جداییناپذیر از تجربه روزمره ماست. ما با دیگران کار میکنیم، ما با دیگران حرف میزنیم، ما با دیگران درددل میکنیم و ما با دیگران دعوا میکنیم! همیشه پای «دیگری» در میان است و درنتیجه سرمایهگذاری روی مهارتهای ارتباطی، سرمایهگذاری روی آیندهای بهتر برای ماست چراکه موفقیت و شادی ما در آینده بستگی بسیار زیادی به همکاری و تعامل و ارتباط ما با آدمهای دور و برمان دارد.
پول همه چیز نیست
معمولاً یکی از اولین یا مهمترین سوالاتی که در مصاحبههای شغلی مطرح میشود، موضوع «میزان درآمد» است. قطعاً درآمد یکی از مهمترین مولفهها در رضایت شغلی ماست اما درآمد همه چیز نیست. درآمد نتیجه مجموعهای از رخدادهای دیگر است و رضایت شغلی به عوامل بسیاری بستگی دارد که یکی از آنها، میزان درآمد است.
پیدا کردن آن چیزهایی که دوست داریم، ارتقاء دانش و کسب مهارتهای مورد نیاز در زمینه مورد علاقه خود و تلاش برای کسب در آمد از کاری که دوست داریم و آن را بلدیم، گام نخست برای دوست داشتن شغلی است که داریم. در ادامه بهتر است تمرکز خود را از روی پول برداریم و به مجموعه عوامل موثر بر رضایت شغلی توجه کنیم و همواره این سوال را از خود بپرسیم که من در ازای درآمدی که دارم چه چیزهای دیگری را نیز به دست میآورم یا چه چیزهایی را از دست میدهم.
ما برای کسب فلان مقدار درآمد، چندین ساعت از روزمان را صرف میکنیم، با خانواده و فرزندانمان وقت کمتری را میگذرانیم، خستگی را با خود به خانه میبریم، فرصت پرداختن به بسیاری از فعالیتهای مورد علاقه خود را نمییابیم، و در نهایت مهمترین سرمایه غیر قابل بازگشت، یعنی عمرمان را خرج میکنیم و بنابراین مهم است که احساس کنیم شغل ما فقط راهی برای کسب درآمد نیست بلکه بخشی مهم و جداییناپذیر از زندگی ماست.