بخشی از متن: " چهره او خورشیدی بود که روح من هر روز آهسته بسوی آن پرواز میکرد ، هرگاه آن چهره را میدیدم که با ابریشم سیاه گیسوی بلندش برافروخته میشد، همه چیز را ترک میکردم تا به دنبال او روان شوم "
ترانه پایانی : چارتار ترانه به نام : " غزل نشد"
اولین نفر کامنت بزار
" در نامه ام چند کلمه ای نوشته بودم که درباره ع...
" من عاشقانه به زن مورد علاقه ام می نگریستم و ت...
هر عشق و محبتی ما را به دوران کودکی مان باز می ...
تصویر : گلهای ستاره ای درخت زیزفون
<...
" ما میخواهیم که دوستمان بدارند. خواستن در این...
" زندگی انسان های خلاق زندگی پر تلاطمی است .......
" نورانی ترین لحظه های زندگی من لحظه هایی است ک...
" نوشتن راهی است برای پاسخ گفتن به زندگی . ...<...
" من از ابتدای کودکی با خودم حرف می زدم پ، من د...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است