" آرایش اندک غلیظی، برفی تب آلود به چشمهایش می داد و نور محو نقره ای رنگی روی پلکهایش می دوید، همان نوری که گه گاه روی سطح تاریک دریاچه کوهستانی میبینیم . من این احساس ناخوشایند را داشتم که بالهای پروانه ای را کنده و روی پلکهایش گذاشته است. "
ازمتن
اولین نفر کامنت بزار
هر عشق و محبتی ما را به دوران کودکی مان باز می ...
تصویر : گلهای ستاره ای درخت زیزفون
<...
" ما میخواهیم که دوستمان بدارند. خواستن در این...
" زندگی انسان های خلاق زندگی پر تلاطمی است .......
" نورانی ترین لحظه های زندگی من لحظه هایی است ک...
" نوشتن راهی است برای پاسخ گفتن به زندگی . ...<...
" من از ابتدای کودکی با خودم حرف می زدم پ، من د...
" در قلب من درختی است ، ملودی های موتسارت مانند...
مارینا متنی از کتاب الاکلنگ
مارینا ایوا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است