توضیحات
چندروزیست به خود آمده ام
با سر و جان خودم درگیرم
طفل رنجور درونم، مُرده ست
چندروزیست که دیگر پیرم
خسته ام، مثل صدای مادر
خسته ام، مثل پدر بعد از کار
قاتل خویشم و مقتولِ خودم
جسدی دفن شده در دیوار
ما نه آنیم که می پنداریم
نه شکستیم سر و شاخ از غول
ما چه هستیم بجز مشتی خاک؟
هویت های شدیداً مجهول
گرگ از تیره ی انسان، کم نیست
تا که چوپان، جسدی غرقِ کُماست
حیفِ شیطان اگر اندامِ بهشت
زیر پای من و امثال شماست
پای هر شغل شریفی، گُرگی
دست سگ های مریض، امکانات
هرچه خوکست به خاک افتاده ست
وای ازین مزرعه ی حیوانات
معنی توطئه را دانستم
کدخدا را که خدا لعنت کرد
ما که یک عمر«رعیت» بودیم
چه کسی دهکده را غارت کرد؟
حیفِ شیطان که به این مظلومی
چوب بدذاتیِ انسان را خورد
ننگ بر خلقت اگر اشرفِ آن
سیب دزدید و خدا را پژمرد
در زمین هرچه که آشوب کُند
دور می ریزدَش از خود، هربار
حاکم بعدی این دنیا کیست؟
دایناسور، پشه، انسان، کفتار!
در جهان مسئله هایی هم هست
که فقط «درد» از آن آگاه است
قبل ما آمده اند و رفتند...
عمر ما نیز در آن کوتاه است
[در جهان مسئله هایی هم هست
که فقط «درد» از آن آگاه است
«ناتنی» حرف دلم بود احسان؛
«اتّفاقات بدی در راه است»...]
#هویّت
#آریا_صلاحی