در عالم مواردی در جریان است که با این حسهای خود قادر به درک آنها نیستیم. پس حسهای ظاهری ما ناقصاند. بر همین اساس استدلال ناتوان است.
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
مولوی معتقد است که ما جز همین حسهای ظاهری حسهای دیگری داریم که اگر آنها را تقویت کنیم، قادر به درک بسیاری از محرکهای ناشناخته در همین جهان خواهیم شد.
پنج حسی هست، جز این پنج حس
آن چو زر سرخ و این حسها چو مس
کسی که فاقد این ابزار تشخیص یعنی پنج حس باطنی است، چگونه میتواند ناله چوب خشکی را درک کند.
آنک او را نبود از اسرار داد
کی کند تصدیق او نالهٔ جماد
فقط کسانی که توانستهاند با عالم غیب ایجاد ارتباط کنند یعنی اهل دل، سخن آنان را میشنوند و میفهمند:
نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
در این جهان همه چیز در حال گفتگویند و اطلاعات رد و بدل میشود، اما ما قادر به درک آن زبان نیستیم. مگر آنکه حواس خاموشمان را بیدار کنیم. بنیاد جهان اطلاعات
است و جهان همواره در حرکت است و اگر اطلاعات در حرکت باشند، این یعنی کلام!
در داستان های قبلی از جمله داستان مرد بقال و طوطی و داستان نخجیران و شیر به حواس باطنی پرداختیم که عبارت بودند از حس باطنی هستمندی، اراده آزاد، زیبایی، حقیقت و خیر.
اولین نفر کامنت بزار
طبق محتواي این داستان به تولد ثانی آنکه در وجو...
شاید...
به گ...
طبق ...
با ت...
طبق ن...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است