• 13 ساعت پیش

  • 8

  • 16:14

سی و هشتم | نخلستان بی سر

رادیو تاسیان
0
توضیحات

از میان بیابانی بزرگ دو جاده می‌گذشت. اتوبوس در حال حرکت بود و صابر سرش را به شیشه اتوبوس چسبانده بود. آفتاب برای رسیدن به صورتش پنجره را رد می‌کرد و مستقیم بر چهره سبزه و شکسته صابر می‌نشست. آن سوی شیشه در میان بیابانی که گهگداری در دل خود چند تپه و کوه سنگی جای داده بود، همه چیز آرام و بی‌جان به نظر می‌رسید. آفتاب چنان زمین را داغ کرده بود که جز خاک و سنگهای بی‌جان، جنبنده دیگری طاقت حضور در آن حوالی را نداشت. دیگر مسافران اتوبوس ساکت بودند. عده ای خوابیده بودند، عده ای آرام با بغل دستی صحبت می‌کردند و عده دیگری نیز به فکر فرو رفته بودند. تنها صابر سرش را به شیشه اتوبوس چسبانده و سعی می‌کرد تا از فکر کردن فرار کند. ترجیح میداد در سرزمین خاطرات آواره شود تا بی پناهی در دنیای فکر و خیال. ایام زیادی سپری شده و حال به جنوب بر می‌گشت. به دیار. به سرزمینی که ریشه هایش روزی در آنجا روییده و همچنان سبز مانده بودند. به زندگی فکر می‌کرد. به سال‌های دوری از خانه. به لحظه ای که تمنا می‌کند زود برسد و هیچگاه نرسد.



  • 🖊️نویسنده و کارگردان صوتی: امیرعلی مهاجری

  • 🎙️گویندگان: صابر مینایی

  • 🎛️مدیریت ضبط: علی ولیانی

  • 🔉میکس و مسترینگ: رضا کریمیان 

  • 🎨طراحی پوستر: فریما رئوفی 

  • 🎛️تهیه شده توسط استودیو هنری نووُ

  • 📻پخش رسمی توسط رادیو تاسیان

  • 📻پخش اختصاصی از رادیو تاسیان



با صدای
صابر مینایی

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads