شمس بیقرار #سفر میکرد از شهری به شهری دیگر و با بزرگان و عالمان همصحبت می شد گاهی ناامید می شد. گاهی نه و باز عزم سفر می کرد. در کتاب میخوانیم:در زمان گذشته، هر صنفی سفر میکرد و ساکن شهری میشد درخانه همان صنف منزل میکرد. مثلاً یک قاضی در خانهی قاضی ساکن می شد و طبیعی است صوفیان در خانقاه اما شمس امتناع میکرد. موحد می گوید خانقاه تبدیل به باشگاه خوشگذرانی شده بود عیش و طرب بود و کار هم نمیکردند. معمول بود صوفیان #سبزک میکشیدند همان #حشیش خودمان اما #شمس مخالف رفتار صوفیان بود..
اولین نفر کامنت بزار
پادکست #داستان_ناداستان
💠 ردپای حکایتها...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است