• 8 سال پیش

  • 691

  • 07:39

پادکست نوروزیِ صادق زیباکلام 3

صادق زیباکلام
6
توضیحات
از اواخر دهه1320 رقیب نیرومندی برای چپ و حزب توده سر برون آورد؛ قیام دکتر محمد مصدق و نهضت ملی شدن نفت؛ اما نه مصدق و نه نهضت ملی شدن نفت ایدئولوژی و جهان‌بینی که بتواند مارکسیسم- لنینیسم را به چالش بکشند با خود به همراه نیاوردند. مصدق سمبل دموکراسی و آزادی‌خواهی و ایستادگی در برابر امپراتوری بریتانیا شد و در جامعه‌ای که قدرت همواره معطوف به زیر پا گذاشتن قانون و قرار گرفتن در ورای قانون بوده، به قدرت رسیدن رهبری که حاضر نبود مخالفانش را قلع‌وقمع کند، حکایتی بود. مشکل چپ با مصدق به‌واسطه جهان‌بینی او نبود که پیرمرد، مبلغ هیچ مکتب و مرامی نبود، الا احترام به قانون و آزادی. مشکل چپ با مصدق به کاریزمای او بازمی‌گشت. جالب است که مصدق هم همچون چپ به دنبال آدرس ایران قبل از اسلام نرفت. نه سعی کرد داریوش را بزرگ کند، نه کوروش را بر روی سرش گذاشت و نه حتی برای بازدید به تخت جمشید رفت و نه در دو سالی که نخست‌وزیر بود سعی کرد نوروز و آئین جمشید و کیقباد را ارج بنهد. مارکسیسم حزب توده و کاریزمای ملی مصدق عملاً جایی و چیزی از باستان‌گرایی باقی نگذاشتند. اما اگر هنوز کورسویی از باستان‌گرایی عصر رضاشاه باقی‌مانده بود، این بار به دست پیرمرد دیگری به‌کل و به جزء و به اصل و به فرع، حداقل در میان بسیاری از تحصیل‌کرده‌ها از بین رفت. این هم از بخت و اقبال طرفداران کوروش، داریوش، شاهنامه و نوروز بود که جایگزین مصدق پیر، لیبرال میان‌سال دیگری شد به نام مهندس مهدی بازرگان. او برخلاف مصدق دارای مکتب و جهان‌بینی بود؛ مکتب و جهان‌بینی به نام اسلام. او توانست یک‌تنه پا جای پای حزب توده بگذارد. اگر در دهه1320 حزب توده توانسته بود دانشجویان و تحصیل‌کرده‌های کشور را که به مسائل سیاسی و اجتماعی علاقه‌مند بودند به سمت مارکسیسم جلب کند، بازرگان موفق شد اسلام را برای بسیاری از آنان جایگزین چپ نموده و اسلام را برای نخستین بار به دانشگاه ببرد. اسلامِ بازرگان، اسلامی معتدل، میانه‌رو و همسو با دموکراسی بود. درعین‌حال ضمن آنکه بغض و کینه‌ای نسبت به ایران قبل از اسلام نداشت، همانند حزب توده و مصدق خیلی هم اصراری بر زدن سنگ آن بر سینه نداشت. پهلوی دوم در دهه1340 و نیمه دوم دهه1350 که درآمدهای نفتی‌اش چندین برابر قبل شده بود تلاشی در جهت توجه به ایران قبل از اسلام یا باستان‌گرایی نمود؛ اما تلالو اسلام که حالا افزون بر بازرگان، مرحوم امام خمینی، مرحوم دکتر علی شریعتی و مجاهدین هم آن را بدل به یک نیروی عظیم اجتماعی ساخته بودند، عملاً جایی نه برای اسطوره و فرهنگ و تمدن قبل از اسلام گذاشت، نه جایی برای پارسی‌گرایی و توجه به آئین نوروز و جشن‌های ایران باستان. تا رسیدیم به انقلاب. در سال‌های نخست انقلاب همان‌طور که اشاره کردیم، تلالو اسلام و فرهنگ و روحیه انقلابی آن‌قدر خروشان بود که نه کسی به فرهنگ و تمدن قبل از اسلام خیلی توجهی داشت و نه کسی به نوروز به‌عنوان بزرگداشت آداب و سنن پارسی یا ایرانی می‌نگریست.

shenoto-ads
shenoto-ads