توضیحات

من در جستجوی یار و تکیه گاهی بودم و این تکیه گاه را در وجود پسر بچه ای که یک گوشه نشسته بود و از بازی های وحشیانه لذت نمی برد ، پیدایش کردم و متقاعدش کردم که با هم فرار کنیم . ....

یک سال بعد با دخترک شش ساله همسایه فرار کردم ....

فرارها ادامه پیدانکرد، اما نفرت من از دنیا و بزرگسالان _..._ ادامه پیدا کرد . من لجوجانه از زندگی کردن در سرزمین سرد و یخ زده آدمهای طبیعی سر باز میزدم ....

از متن کتاب


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز