سرم را چرخاندم و به پنجره بزرگ عمارت نگاه کردم. خودم را دیدم که در کودکی از پشت آن پنجره به پدربزرگ که در حیاط مشغول آبیاری و چیدن میوه بود، نگاه میکرد. خودم را دیدم که به پنجره میکوبیدم و با برگشتن پدربزرگ برای او دستی تکان میدادم. خودم را دیدم که با لبخند و شوخی پدربزرگ چنان شاد میشدم که گویی تمام آن باغ را به من بخشیده بودند. خودم را پشت آن پنجره دیدم اما این بار...
نویسنده: امیرعلی مهاجری
گوینده: رضا جعفرپور
آدرس اینستاگرام رادیو تاسیان
👇
https://www.instagram.com/radio.tasian
....
🖊️ آدرس اینستاگرام امیرعلی مهاجری
👇
https://www.instagram.com/amirali.mohajery
.....
🎧آدرس کست باکس رادیو تاسیان (و یا عبارت رادیو تاسیان را سرچ کنید)
👇👇
https://castbox.fm/va/2810504
اولین نفر کامنت بزار
آخرین صدا
<...
هیچ وقت از بارون فرار نکردم. تا صدای با...
بهراستیکه پنهان و گمشدهایم به امید ...
یبار هم از سردرد تا صبح ناله میکرد، هر...
جمعیت که از رقص های پارتیزانی و نامن...
اولین بار بود که میدیدیم حامد وسط جا...
اصلا خود من، مگر چقدر به پدرم افتخا...
گیر افتادم ...
حوالی گندمزار...
...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است