ملیکا دختر جوان موقر، با عینک مثلثی و موی فر، لبخند پهن، چشمهایی دقیق، بیان آروم و مسلط روبروی من نشسته. جلسهٔ فلسفهٔ کیارشه تو کافه آردا؛ مثل همهٔ کتابخونای آردا، به جلسهٔ پنجشنبه شب مثنوی کشیده شد. ملیکا ی داستان داره، مث همهٔ ما؛ داستان جنگ و صلح، جنگ و صلح با خودش، دنیا و زمانهش . شمارو دعوت میکنم تا داستان ملیکا رو بشنوین
اولین نفر کامنت بزار
محتوایی پیدا نشد
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است