سينهام ز آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در اين خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع
(سوز دل بین که ز بسیاری اشکم دل شمع)
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنايان نه غريب است که دلسوز مناند
چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش ميخانه بسوخت
چون پياله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و پیمانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت
اولین نفر کامنت بزار
نوروز رو به همه تبریک میگم و براتون شادی و سلام...
ممنونم از شرکت داروسازی دکتر عبیدی که بانی انتش...
این اپیزود به سفارش شرکت داروسازی دکتر عبیدی ته...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است