در حلقه ای تاریک از اندوه، زنی نشسته است. چشمانش از اشک های ریخته، سرخ و متورم شده است. او منتظر است، که سال های گذشته منتظر بود. سال نو از راه می رسد، اما چشمانش جز سایه ای از مردی که روزگاری محبوب قلبش بود، چیزی را نمی بیند. همسرش، معدنکاری بود که در زیر زمین، در تاریکی مطلق، سنگ ها را می شکافت تا نان سفره را خانواده کند. اما در یکی از آن روزهای سیاه، خاک و سنگ بر او فرو ریخت و او را در آغوش سرد زمین گرفت.اکنون، این زن با یادگاری از عشقی که روزگاری داشت، تنهاست. تنها، دستانش را بر شکمی میگذارد که روزی پر از زندگی بود، اما اکنون تنها یادگاری از مردی است که دیگر در کنارش نیست. سال نو فرا می رسد، اما برای این زن، تنها جای خالی بزرگی است که در قلبش باقی مانده است. با این حال، او امیدوار است که روزی، فرزندش آن چیزی را که از دست داده است، دریابد. عشق پایدار و قوی که حتی مرگ نمی تواند آن را از بین ببرد. با صدای: آیدین زینال زاده - همخوانی: نسیم محمدپور - نویسنده و تهیه کننده: علی دوستی - تهیه شده در استودیو رادیو معدن ایران
اولین نفر کامنت بزار
چرا معدن به ایستگاه آتشنشانی مستقل نیاز داره؟ ...
من کویری بکر دیدم، اکتشافش میکنی؟ تو زمین را می...
گفتگویی کوتاه با جناب اقای دکتر امین افصحی مدیر...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است