خیلی از ما فکر میکنیم گرفتن تصمیم های مالی کار سخت و پیچیده ایه ٬ چه توی هیئت میدیره شرکت ها و چه در زندگی شخصی فرض میکنیم که اگر داده هارو در یک معادله قرار بدیم میدونیم باید چیکار کنیم٬ اما در دنیای
واقعی بیشتر مردم بر اساس واقعیت و اعداد تصمیم های مالی خودشون رو نمیگیرن ٬ به جاش از دوستاشون راهنمایی میخوان ٬ اخبار رو میخونن ٬ یا پیشبینی های اقتصادی رو دنبال میکنن یا در نهایت به ندای درونیشون گوش میدن.
مورگان هاوذل سرمایه گذار و ستون نویس سابق وال استریت ژورنال٬ بعد از پوشش دادن بحران سال ۲۰۰۸ احساسات نهفته مدیریت پول رو کشف کرد و متوجه شد که مدیریت پول در بیشتر مواقع به رفتار ما مربوط میشه تا دانش. هاوذل توی کتاب روانشناسی پول درس های مختلفی در مورد سوگیری و نقطه ضعف هایی که میتونن منجر به مدیریت بد پول بشن ارائه می کنه.
در ادامه درباره چند تا از تصور های رایج غلطی که ممکنه مهارت های مالیمون رو محدود کنه صحبت میکنیم.
اولین نکته کلیدی که از این کتاب یاد گرفتیم این بود که هر تصمیم مالی که میگیریم بر پایه تجربیات شخصیمون و دیدمون از دنیا است.
اگرچه تجارب شخصی ما مقدار کمی از اتفاقات جهان را توضیح می دن، اما همین تجربه ها نحوه عملکرد جهان را تشکیل می دن
برای مثال اگر در دهه ۱۹۹۰ به دنیا اومده دید تورم همیشه اینقدر کم بوده که فکر میکردید هیچ مسئله و مشکلی نیست اما اگر در دهه ۱۹۶۰ متولد شدید تورمی که در نوجوانی و ۲۰ سالگی خودتون دیدید بر نحوه تفکرتون از اقتصاد تاثیر گذاشته.
در نهایت ما بر اساس این تجریبیات شخصی و نحوه تاثیر اونها در دیدمون از جهان تصمیمات مالیمون رو میگیریم.
به همین خاطره که گاهی تصمیم های مالی که بعضی از مردم میگیرند برای بعضی دیگه قابل درک و منطقی نیست.
اون ها دارن تصمیم ها رو بر اساس اطلاعاتی که دارند میگیرند که میتونه با اطلاعاتی که ما داریم متفاوت باشه
طبق گفته ی هاوذل مردم با پول کارهای دیوانه واری انجام میدن٬ اما هیچکس دیوانه نیست.
تصمیم های مالی ما بر اساس دنایی که توش زندگی میکنیم شکل میگیره٬ ولی این تغییرات ممکنه کمی طول بکشه.
هاوذل معتقده خوش شانسی و بد شانسی خواهر و برادرند٬ در واقع هر نتیجه ای در زندگی ما ممکنه علاوه بر تلاشی که برای رسیدن به اون نتیجه داشتیم تحت تاثیر این دو مفهوم هم قرار بگیره
برای اینکه بهتر این قضیه رو درک کنیم نویسنده یک داستان از بیل گیتس رو بیان میکنه
بیل گیتس توی یکی از معدود دبیرستان هایی درس می خوند که کامپیوتر داشت ٬ اون توی ۱۳ سالگی با پل آلن که اونم بنیان گذار مایکروسافت بود به خاطر علاقه شدیدی که هردوتاشون به کامپیوتر داشتند٬ آشنا شد
و البته کلاس کامپیوتر توی دبیرستان اونا جزو برنامه درسیشون نبود ٬ برای همین بیل و آلن هر زمانی که میتونستند حتی در اوقات فراغتشون در حال کار با کامپیوتر مدرسه بودند٬ آلن میگه توی یکی از همین روزا بیل گیتس یه مجله فورچون دستش بوده و ازم سوال کرده به نظرت چطور میتونیم یه شرکتی بزنیم که توی لیست ۵۰۰ شرکت برتر مجله فورچون قرار بگیره ؟
آلن در این باره نظری نداشت ولی گیتس بهش گفته شاید یه روز ماهم شرکت کامپیوتری خودمون رو داشته باشیم.
خب حالا بیاین آماری بررسی کنیم تا این جای داستان بیل گیتس چه شانسی آورده
هاوذل میگه طبق گزارش سازمان ملل ٬ در سالی که بیت گیتس به دبیرستان رفته ۳۰۳ میلیون دانش آموز دبیرستانی در جهان داشتیم. از این تعداد حدود ۱۸ میلیون نفر توی آمریکا بودن٬ که حدود ۲۷۰ هزار نفر از اونا توی واشینگتون زندگی می کردن ٬ از این ۲۷۰ هزار نفر تقریبا ۱۰۰ هزار نفر توی سیاتل بودن ٬ که فقط حدود ۳۰۰ نفر به اون دبیرستان رفتن
یعنی از ۳۰۳ میلیون دانش آموز ۳۰۰ نفر شانس دسترسی به کامپیوتر داشتن ٬ به عبارتی از هر ۱ میلیون دانش آموز ۱ نفر٬ که بیل گیتس جزو این ۱ نفری ها بوده
البته بیل گیتس خیلی باهوش بوده و ایده ها و طرز تفکرش در دوران نوجوانیش نسبت به خیلی از افراد خبره در زمینه کامپیوتر برتری داشته و علاوه بر این شانس حضور در اون دبیرستان رو هم داشته.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است