توضیحات
بخشی از نمایشنامهی: یخ سوخته
نویسنده: حسین قره
ناشر: افراز
یا صدای: حسین قره
بیوکمیرزا: ما، بیوکمیرزا، ولد آقاخان که از ذریه قاجار بود به اجبار اهل خانه شدیم راهی فرنگ برای تحصیل طب؛ اما نخواسته در پاریس ِرؤیاها سراغ حکمت پولیتیک را گرفته، شدیم کاشف علم آن عالم. شاید هم بیغرض نبود احوالات ایران وطنمان که بلوای غریب در آن بر پا بود. خروج ما از تهران مصادف بود با صدور حکم مجلس مشروطه توسط آن شاه همیشهشازده، مظفر که مرقومه کرد. که البته همه از رشادات و تحصنات رجال و کسبه و آیات عظام در حضرت عبدالعظیم و بعضی از عوام در قنسول خانههای اجانب بود. برای همین رها کردیم در بلاد غریب طب را که علاج عاجل مردم ایران، سامان روزگار بود، نه درمان جان. قبل از عزیمت در خانه پیش آقاخان پنهان میکردیم مشروطهخواهی را که ابوی از تخم و ترکه قاجار بود و عقوبت آشکار گفتن، فلک بود و حبس در زیرخانه.