توضیحات
#چه_میخواهی
#چه_میخواهی زِ جان بیقرارِ من؟
چرا روشن کنی هر دم، چراغ انزجار من؟
چرا یک دم نمیآیی، به پابوس تن خسته
چرا هر دم تو میخواهی، از این دل انتحار من؟
چرا این جان زِ تن خواهی، دل و ایمان من خواهی؟
ولی در مسلخ این دل، نماندی در جوار من؟
دمی این جان من خواهی، دمی دیگر فنای من
ولی در وقت دل دادن، گرفتی این قرار من؟؟
چرا رحمی نمیآری، به این مجنون بیپروا؟
چرا لیلی نمیگردی؟ تو ماه گلعذار من!
چرا دیوانهام خواهی در این بیغولهی هستی؟
چرا در چشم تو هیچم، ندیدی این تبار من
من از نسل و تبار عشق، همان فرهاد بینامم
چرا بر باد دادی تو، همه دار و ندار من؟
گرم خواهی نشان عشق، ببین رنگ رخ زردم
چه میجویی؟ چه میجویی، زِ عشق استوار من؟
بکن رحمی بر این خسته، به این محکوم پربسته
چرا دیگر نمیآیی به خواب بیقرار من؟