• 1 سال پیش

  • 5

  • 02:12:47

نشست شاهنامه خوانی۱۵۱-پند دادن بوزرجمهر نوشین روان را

شاه پاد - shahnameh خانه ادب پارسی -کارگاه شاهنامه خوانی شاه پاد
0
توضیحات

بپرسید تا جاودان دوست کیست

ز درد جدایی که خواهد گریست

چنین داد پاسخ که کردار نیک

نخواهد جدا بودن از یار نیک

چه ماند بدو گفت جاوید چیز

که آن چیز کمی نگیرد به نیز

چنین داد پاسخ که انباز مرد

نه کاهد نه سوزد نه ترسد ز درد

چنین گفت کین جان دانا بود

که بر آرزوها توانا بود

بدو گفت شاه ای خداوند مهر

چه باشد به پهنا فزون از سپهر

چنین گفت کان شاه بخشنده دست

ودیگر دل مرد یزدان‌پرست

بپرسید وگفتا چه با زیب‌تر

کزان برفرازد خردمند سر

چنین داد پاسخ که ای پادشا

مده گنج هرگز بناپارسا

چو کردار با ناسپاسان کنی

همی خشت خشک اندر آب افگنی

بدو گفت اندر چه چیزست رنج

کزو کم شود مرد را آز گنج

بدو داد پاسخ که ای شهریار

همیشه دلت باد چون نوبهار

پرستندهٔ شاه بدخو ز رنج

نخواهد تن و زندگانی و گنج

بپرسید وگفتش چه دیدی شگفت

کزان برتر اندازه نتوان گرفت

چنین گفت با شاه بوزرجمهر

که یک سر شگفتست کار سپهر

یکی مرد بینیم با دستگاه

کلاهش رسیده بابر سیاه

که او دست چپ را نداند ز راست

ز بخشش فزونی نداند نه کاست

یکی گردش آسمان بلند

ستاره بگوید که چونست وچند

فلک رهنمونش به سختی بود

همه بهر او شوربختی بود

گرانتر چه دانی بدو گفت شاه

چنین داد پاسخ که سنگ گناه

بپرسید کز برتری کارها

ز گفتارها هم ز کردارها

کدامست با ننگ و با سرزنش

که باشد ورا هر کسی بدکنش

چنین داد پاسخ که زفتی ز شاه

ستیهیدن مردم بیگناه

توانگرکه تنگی کند درخورش

دریغ آیدش پوشش و پرورش

زنانی که ایشان ندارند شرم

بگفتن ندارند آواز نرم

همان نیک‌مردان که تندی کنند

وگر تنگ‌دستان بلندی کنند

دروغ آنک بی‌رنگ و زشتست وخوار

چه بر نابکار و چه بر شهریار

به گیتی ز نیکی چه چیزست گفت

که هم آشکارست و هم در نهفت

کزو مرد داننده جوشن کند

روان را بدان چیز روشن کند

چنین داد پاسخ که کوشان بدین

به گیتی نیابد جز از آفرین

دگر آنک دارد ز یزدان سپاس

بود دانشی مرد نیکی شناس

بدو گفت کسری که کرده چه به

چه ناکرده از شاه وز مرد مه

چه بهتر کزو باز داریم چنگ

گرفته چه بهتر ز بهر درنگ

چه بهتر ز فرمودن وداشتن

وگر مرد را خوار بگذاشتن

به پاسخ نگه داشتن گفت خشم

که از بیگناهان بخوابند چشم

دگر آنک بیدار داری روان

بکوشی تو در کارها تا توان

فروهشته کین برگرفته امید

بتابد روان زو به کردار شید

ز کار بزه چند یابی مزه

بیفگن مزه دور باش از بزه

سپاس ازخداوند خورشید و ماه

که رستم ز بوزرجمهر و ز شاه

چو این کار دلگیرت آمد ببن

ز شطرنج باید که رانی سخن



با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads