توضیحات
استارت آپ چیست؟
استارت آپ چیست؟ اولویت اول استارت آپ چیست ؟ پول تولید کند!؟ محصول تولید کند!؟ بازاریابی محصولاتش را انجام دهد؟ روی برندش کار کند؟ نیروهای قوی استخدام کند و مراقب باشد این نیروها تمام چیزی را که برای عملکرد بالا به آن نیاز دارند در اختیار داشته باشند؟ از تمام فرصتها برای افزایش فروشش استفاده کند؟
جالب است بدانیدطبق متدولوژی نوپای ناب کار اصلی یک استارت آپ هیچکدام از این موارد نیست! در این پادکست میخواهیم در این مورد صحبت کنیم که یک استارتاپ باید در نهایت به دنبال چه باشد و چه موقع میگوییم یک استارتاپ موفق بوده است. اما قبل از اینکه به این مبحث بپردازیم باید کمی زبانمان مشترک بشه. مسلماً شما هم زیاد کلمهی استارتاپ را شنیدهاید اما واقعاً استارتاپ چیست؟ آیا یک سوپرمارکت نوپا استارتاپ به حساب میآید؟ آیا یک شعبهی جدید یک رستوران زنجیرهای هم استارتاپ است؟ آیا استارتاپ فقط در حوزه وب و موبایل مطرح است؟ متدولوژی نوپای ناب برای کمک به استارتاپها ارائه شده است و ما تا زمانی که تعریف درستی از استارت آپ نداشته باشیم نخواهیم توانست از این متدولوژی استفاده کنیم ..
استیو بلنک استارت آپ را اینگونه تعریف میکند: یک سازمان موقت است که به منظور یافتن یک مدل کسبوکار قابلتکرار و مقیاسپذیر طراحی شده است. اجازه دهید کمی بیشتر این تعریف را باز کنم. استارتاپ موقتی است، نمیتوان همیشه استارتاپ ماند، مدت زمان محدودی خواهد داشت و اما اینکه چقدر است اصلاً مشخص نیست و به خیلی چیزها بستگی دارد.
استارت آپ به دنبال یافتن مدل کسبوکار است. این موضوع بسیار کلیدی است. استارت آپ مدام باید جستجو و آزمایش کند و تلاش کنه مدل کسبوکار خود را بهبود دهد. شاید مشتریان هدف من، اصلاً چنین نیازی ندارند؟ شاید بخش مشتریان را درست انتخاب نکردهام؟ شاید مشتریان هدف من این مسئله برایشان مهم نباشد و مسئله دیگری برایشان اهمیت داشته باشد؟ شاید بایستی کانال توزیع دیگری را امتحان کنم؟ شاید این قیمتگذاری درست نبوده است؟ شاید برای رابطه برقرار کردن با مشتری باید راه دیگری را امتحان کنم؟ یک استارت آپ بایستی مدام در جستجو و یادگیری باشد تا زمانی که به مدل کسبوکاری برسد که واقعاً جواب میدهد. این مدل کسبوکار قابلتکرار است یعنی میتوان محصولش را تولید انبوه کرد و مقیاسپذیر است یعنی میتوان آن را بزرگ کرد و اگر در آن سرمایهگذاری شود و نیروی انسانی در اختیارش گذاشته شود خواهد توانست با ارائه ارزش بیشتر، درآمد بیشتری تولید کند.
هدف استارت آپ تولید پول نخواهد بود، هدفش کسب رضایت مشتری نخواهد بود، هدفش تولید محصول هم نخواهد بود. استارتاپ هدفش یادگیری است و تمام کاری که انجام میدهد باید یادگیری باشد.یک استارتاپ باید متوجه شود کدام یک از اجزای استراتژیش جواب میدهد و او را به چشماندازش نزدیک میکند. یک استارتاپ باید بفهمد مشتریانش دقیقاً چه میخواهند. واقعیت این است که آنچه مشتریان به عنوان خواسته بیان میکنند و یا آنچه که ما فکر میکنیم آنها احتمالاً بخواهند همیشه خواسته واقعی آنها نیست.
استارت آپ در نهایت میخواهد با این یادگیری به چه برسد؟ جواب این سوال در مفهوم «تناسب محصول و بازار» نهفته است. این مفهوم اولین بار توسط مارک اندرسن مطرح شد. منظور از تناسب محصول و بازار این است: قرار گرفتن در یک بازار خوب با محصولی که نیاز آن بازار را برآورده میکند. در نهایت یک استارت آپ باید بازار جذابی را هدف قرار دهد و محصولی ارائه نماید که نیاز آن بازار را برآورده نماید. بازار جذاب و خوب پتانسیل بالایی دارد و تضمین میکند که استارتاپ میتواند تولید و فروشش را در این بازار بالا ببرد، از طرف دیگر استارتاپ باید به محصولی دست یابد که نیاز بازار هدفش را برآورده کند. این برآوردن نیاز واقعی موجب میشود استارتاپ به یک کسبوکار مقیاسپذیر تبدیل شود و بتواند رشد کند.
مارک اندرسون زندگی یک استارت آپ را به دو قسمت تقسیم میکند: قبل از دستیابی به تناسب محصول و بازار و بعد از دستیابی به آن. این دو بخش زندگی کسبوکارها کاملاً با هم تفاوت دارند. در بخش اول که طبق تعریف استیو بلنک کسبوکار در حالت استارتاپ قرار دارد تمرکز بایستی بر روی یادگیری باشد و اما در طرف مقابل در بخش دوم تمرکز بایستی بر روی اجرا باشد. در بخش دوم مشتری، ارزش قابلارائه، کانال توزیع و به طور خلاصه مدل کسبوکار مشخص است و صرفاً باید تمرکز بر اجرا باشد و یک اجرای خوب موفقیت را تضمین میکند ولی در بخش اول که همان مرحله استارتاپ است باید تمرکز بر روی یادگیری و رسیدن به تناسب محصول و بازار باشد. اگر یک استارت آپ هستید اندازه نگیرید این هفته چقدر درآمد داشتید بلکه اندازه بگیرید این هفته چند چیز جدید یاد گرفتید. این موضوع برای رشد درازمدت شما ضروری است.