توضیحات
بخشهایی از داستان سبزیپلو و ماهی
کتاب : میخواستم نویسنده شوم،آشپز شدم
نویسنده: فاطمه ستوده
گوینده: فاطمه ستوده
انتشارات: هیلا
گفتم : ((شام شب عید خوردنی است واقعاً. چی بپزم برایتان ؟)) یکهو چشمهایش برق زد . چنان لبخندی زد و چانه اش لرزید که انگار چیزی بهش وحی شده باشد. گفت : ((سبزی پلووماهی.))
زمان ایستاد . زمین استاد . آسمان آمد زمین . زمین دهان باز کرد و من آب شدم رفتم تویش . لال شده بودم . پناه بردم به اتاق خواب و به هقهق افتادم . فینفینکنان گفتم : ((این همه غذا توی دنیا هست.عدل باید بگوید سبزی پلووماهی؟ از دیروز یک کلمه درست و حسابی هم حرف نزده. حالا پس چرا شادو شنگول شد یکهو؟)) پیمان بغلم کرد.گفت: ((مردم چه می دانند گربهی خانه ما لب به ماهی نمی زند؟پاشو فینفین نکن . این اسمش چوب خداست. )) و پقی زد زیر خنده. زیرکانه و سرخوشانه.
روی زمین خدا از دو چیز میترسیدم : ((ماهی)) و ((آسانسور در بسته)).
ادامه این داستان را صوتی بشنوید....
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
فروشگاه اینترنتی شهرکتاب و شنوتو پروژه جدیدی را شروع کرده اند. در این پروژه ما از نویسندگان و مترجمان عزیز دعوت میکنیم که به استودیوی شنوتو بیایند و بخشهایی از کتاب خود را برای شما بخوانند.
هدف از این پروژه این هست که کاربران با شنیدن بخشهایی از کتاب با محتوای آن و فضای فکری نویسنده/مترجم بیشتر آشنا شوند و تصمیم بهتری برای خریدن کتاب بگیرند؛ ضمن اینکه به محتوا صوتی فارسی بر روی وب غنای بیشتری بخشیده شود.
این فایل های صوتی را میتوانید در وبسایت شنوتو و بخش آوای کتاب فروشگاه اینترنتی شهرکتاب گوش کنید.
اگر شما نویسنده ویا مترجم هستید ومایلید که به این حرکت بپیوندید با فروشگاه اینترنتی شهرکتاب و یا شنوتو تماس بگیرید.