• 9 سال پیش

  • 58

  • 03:46
توضیحات
دلنوشته های تنهایی (نویسنده: جلال احمدپور) تو حقیقت عشقی، آن دم که چشمان همچون غزالت از سراچه خیالم عبور می کند وجودم به لرزه می افتد آن دم که از مسیر قدمهای خرامانت می گرد و عطر دل انگیزت استشمام می کنم، همچون مستی از خود بی خود میشوم. تپش های قلب عاشقی چون من فقط زمان حضور تو در جریان است و یک لحظه نبودنت هستی ام را نیست می کند. تصور حضورت گامهای مرا برای زیستن استوار می کند و اگر لحظه ای کنار من حس نشوی دنیا برایم رنگ دوزخ ابدی می گیرد. من در تو خلاصه می شوم . من خود را با تو زنده کرده ام و نهایت آرزویم لمس دستان گرم توست. بمان بمان و ببین که چگونه در برابر عشم من سر فرو می آورد. بمان بمان و ببین که چگونه با تو افسانه را به تصویر می کشم. تو خود معنای عشقی و عشق بی تو هرگز رنگ واقعیت نمی گیرد .

با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads