ماندانا : خوب بگو، تعریف کن. گفتی به غیر از شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی کسای دیگه ای هم بودن که به نزدیک بودن ظهور موعود بشارت می دادن، تو خیلی از شهرها و روستاهای ایران، حتی کشورهای دیگه.
منظورت کشورهای اسلامی بود؟
ماندانا: یه وقت این تاریخ رو با بقیه ی تاریخ ها مقایسه نکنی. این یه تاریخ استثنائیه. مال یه دوره ی استثنائی از تاریخ ایران. یه دوره ی خیلی درخشان و پرماجرا. خوندن شو از امشب دوباره شروع می کن...
ماندانا: حالا دیدی تاریخ چیه؟ چی کار می کنه با آدم؟ حالا می فهمی چرا من اینقدر دوست دارم تاریخ بخونم؟! چون باعث می شه یه حس بهتری از ایرانی بودن خودم داشته باشم.
ترنم: من همیشه به این که ایرو...
ترنم: …امّا من زیاد تاریخ مدرسه رو دوست ندارم. به خاطر اینه که از چیزائی میگه که دوست ندارم، از کشت و کشتار و وحشی گری و قدرت طلبی و جنایت و شکست و سرافکندگی
ماندانا: آره راست می گی، این چیزا...
نبیل : زمستان سردی بود. جاده ها پوشیده از برف. کاروان ما در جایی که یک متر برف آمده بود از پیش رفتن باز ماند و به منزل و ایستگاه قبلی خود برگشت. اما من درنگ در اجرای مأموریت خودم را درست ندان...
نبیل: من درسال ۱۸۳۱میلادی در زرند ساوه به دنیا آمدم. اسم من محمد است. ۹ ساله بودم که در مکتب، قرآن را تمام کردم
پدرم که مردی دیندار و پرهیزگار بود از شنیدن آیات قرآنی خیلی تحت تأثیر قرار می گ...
نبیل: یکی از آثار قلمی حضرت بهاءالله کتاب عهدی است که وصیت نامه آن حضرت به شمار می آید.
ماندانا : وصیت نامه؟ یعنی داراییهاشون رو بین پیروانشون تقسیم کردن؟
...
نبیل: در همین سالها بود که همسر حضرت بهاءالله، آسیه خانم درگذشتند
ماندانا: یعنی مادر حضرت عبدالبهاء، درسته؟
نبیل: بله ، مادر حضرت عبدالبهاء که نامشان عباس بود و جناب میرزا مهدی و یک دختر که ...
:نبیل: حضرت عبدالبهاء می فرمودند که این شخص مقابل دو زانوی مبارک نشست دست مبارک را بوسید، عرض کرد
" چرا بیرون تشریف نمی برید؟"
"فرمودند: "من مسجونم
"گفت: " استغفرالله! کیست که بتواند شما را م...