ما نشسته بودیم دور هم دغدغهها را میگفتیم، طلب را میگفتیم و این دغدغه و این طلب را زنده نگه داشتیم تا آرام آرام، چیزی پیش آمد؛ یک جرقهای، یک بارقهای زده شد. بعد یک دفعه دیدیم یک اتفاق نظری وجود دارد که همه پای کار آمدند.
در صورتیکه ما امروزه به ایده و طرح هایمان اتکاء میکنیم. میگوییم، آقا ما یک ایدهی خاصی داریم، این ایده، ایدهای است که خیلی مهم است و برای این ایده آدمهایمان را کنارش میچینیم.
این افراد یک جمعی هستند که دغدغهی انقلاب را دارند، میگویند ما کجا باید باشیم. بحث این نیست که ما ایده داریم، ما فقط میخواهیم «باشیم». یک راهی را پیش ببریم. آرام آرام، هر کدام یک جایی پیدا میکنند. از دور هم جمع شدنها، با دغدغه و با مسئله با هم مواجه شدن، این کار پیش میآورد.
اولین نفر کامنت بزار
مجموعه پادکست «معبدِ ...
ما که در ایام جوانی هس...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است