مترجم وبازنویسی : مریم ثقفی صلاح الدین احمد لواسانی راوی : الناز کریمی تهیه کننده و کارگردان : صلاح الدین احمد لواسانی
مقدمه :
داستان مقدمه حدود دو هزار و دويست سال پيش در يكي از ايالتهاي جنوبي هندوستان ، پادشاهي زندگي مي كرد بنام اَمرشاكتي، او مردي زيرك و بسيار لايق بود. پادشاه سه پسر داشت، اين سه پسر بر عكس پدر بسيار نالايق وبي مسئوليت بودند. اَمرشاكتي ، هميشه از حماقتهايي كه فرزندانش مرتكب مي شدند ناراحت بود و دنبال راه چاره اي مي گشت تا آنها را از راهي كه در پيش گرفته بودند ، برگرداند. روزي سه زير دانشمند خود را صدا کرد ...... تا در مورد تربيت فرزند نادان خود با انها مشورت كند . پس از حاضر شدن سه وزير ، آنان را از مشكل خود آگاه ساخت و خواست تا هريك پيشنهادات خود را در اين زمينه مطرح كنند . وزير اول پس از شنيدن اين مسئله گفت : فرمانرواي بزرگ سلامت باشند . من تصور مي كنم بايد از آموزش علوم به آنها آغاز كنيم . وزير دوم گفت من موافق نظر دوست و همكارم هستم با اين تفاوت كه حتما اين آموزش ها بايد بسيار سخگيرانه انجام شود ، تا تاثير لازم را بر آنها بگذارد . بعد پايان سخنان وزير دوم پادشاه منتظر نظر وزير سوم شد . او بعد از اندكي سكوت روبه اَمر شاكتي كرد وگفت : سرورم اين كار از عهده هر كسي بر نمي آيد . ما براي رسيدن به نتيجه مطلوب نياز به استادي داريم كه بتواند گذشته از آموزش فرزندانتان آنها را تربيت نمايد. پادشاه انديشه اي نمود و گفت : حق با وزير سوم است . اما اين فرد را از كجا بايد پیدا کنیم . وزير سوم پاسخ داد : من استادي را مي شناسم ، بنام پانديت ويشنو شارما . مطمئن هستم ، اگر او بپذيرد كه فرزندان شما را آموزش دهد . پس از مدتي فرزنداني اديب و دانشمند در تمامي زمينه ها به شما تحويل خواهد داد . پادشاه از شنيدن اين سخنان بسيار شادمان و مسرور شد و تقاضا كرد هرچه زودتر ويشنوشارما را به دربار او دعوت كنند ، تا با او در مورد فرزندان خود گفتگو كند. چند روز بعد پانديت ويشنو شارما به دعوت پادشاه به قصر شاهي آمد و بحضور فرمانروا رسيد . بعد از گفتگو هاي لازم اَمرشاكتي به ويشنو گفت : به شماپاداش فراواني خواهم داد ، ..... از جمله يكصد دهكده از اموال خود را به شما خواهم بخشيد. اگر پسران من بدرستي تربيت شوند. مرد عالم پس از شنيدن سخنان
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است