توضیحات
غزل شماره 73:
روشن از پرتو رويت نظری نيست که نيست
منت خاک درت بر بصری نيست که نيست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گيسوی تو در هيچ سری نيست که نيست
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نيست که نيست
تا به دامن ننشيند ز نسيمش گردی
سيل خيز از نظرم رهگذری نيست که نيست
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنيدم سحری نيست که نيست
من از اين طالع شوريده برنجم ور نی
بهره مند از سر کويت دگری نيست که نيست
از حيای لب شيرين تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نيست که نيست
مصلحت نيست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نيست که نيست
شير در باديه عشق تو روباه شود
آه از اين راه که در وی خطری نيست که نيست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زير صد منت او خاک دری نيست که نيست
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نيست که نيست
غير از اين نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نيست که نيست
تعبیر غزل 73:
سختی های زیادی سر راه شما وجود دارد که همه از اشتباهاتی است که در گذشته انجام داده اید. اگرچه پشیمانی و ملامت خودتان فایده ای ندارد اما ناامیدی هم مشکلی را حل نخواهد کرد. از مشکلات و سختی ها شکایت نکنید، با تلاش و امیدواری می توانید از هر سختی عبور کرده و به سر منزل مقصود برسید. راز شما از کسی پنهان نیست، به توانمندی های خود اعتماد داشته و با توکل به خدا جلو بروید. اگر ضعیف باشید به مراد دل خود نخواهید رسید و حسرت آن یک عمر بر دل تان خواهد ماند.