• 3 هفته پیش

  • 1

  • 01:10:30

ای که بر مه از خط مشکین نقاب انداختی ۴۳۳

رواق / Ravaq
0
توضیحات
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۴۳۳فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلنای که بر ماه از خط مشکين نقاب انداختی لطف کردی سايه‌ای بر آفتاب انداختی تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت حاليا نيرنگ نقشی خوش بر آب انداختیطاعت من گرچه از مستی خرابم رد مکنکاندرین شغلم به امید ثواب انداختی گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش جام کيخسرو طلب کافراسياب انداختیداور داراشکوه ای آن که تاج آفتاب از سر تعظيم بر خاک جناب انداختی باده‌ نوش از جام عالم‌بين که بر اورنگ جم شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختیزينهار از آب آن عارض که شيران را از آن تشنه‌لب کشتی و گردان را در آب انداختی هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت زان ميان پروانه را در اضطراب انداختی گنج عشق خود نهادی در دل ويران ما سايه‌ی دولت بر اين کنج خراب انداختی خواب بيداران ببستی وانگه از نقش خيال تهمتی بر شب‌روان خيل خواب انداختی پرده از رخ برفکندی يک نظر در جلوه‌گاه و از حيا حور و پری را در حجاب انداختی از فريب نرگس مخمور و لعل می‌پرست حافظ خلوت‌نشين را در شراب انداختیSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها