چشمهای گریه ام را دادم به دست باران
چشمهای گریه ام را دادم به دست باران
شاید مرا بگرید…شاید مرا بگرید
بر تربت بهاران بر تربت بهاران
هرگز کسی نفهمید هرگز کسی نفهمید
مفهوم غربتم را
من واژه ای غریبم من واژه ای غریبم
در شعر روزگاران در شعر روزگاران
من که هزار و یک شب تا شهر قصه رفتم
با هیچ کس نگفتم یک قصه از هزاران یک قصه از هزاران
هرگز کسی نهمید هرگز کسی نفهمید مفهوم غربتم را
ای ساحل رسیدن این موج خسته دریاب
دریای عش چه اب است دلهای بی قراران
شب تا سحر نشسته در کنج خلوت خویش
تا روی ماه بیم در قاب چشمه ساران
در این سراب تشنه اهوی دل غریب است
ما ضمانتی کن ای اعتبار باران ای اعتبار باران
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است