هی یار ناسامان من از من چرا رنجیده ای
ای درد و ای درمان من از من چرا رنجیده ای
هی سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده ای
بنگر ز حجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم
از ناوکت پر خون شدم از من چرا رنجیده ای
گر من بمیرم در غمت خونم به تو بر گردنت
فردا بگیرد دامنت از من چرا رنجیده ای
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است