با یه چاقو توی کتفم میگذرونم زندگی رو
من دارم ادامه میدم خودمو به خاطر تو
این لوکوموتیوه کهنه از تو ریلش زده بیرون
شده BRT تو خطه تو و خونه و خیابون
مثه فیلمای قدیمی همه چی سیاه سفیده
حتی رویاهای شخصی حتی خوابای ندیده
وقتی همه چی گذشته اهمیتی نداره
کی واست کلاه میبافه کی کلاتو ورمیداره
من اصلا یادم نمیاد از کی این چاقو رو خوردم
یا کجای این اتوبان توی یه سانحه مردم
اهمیتی نداره قسمت این بوده تو تقدیر
تو خیالم مه نشسته برفکی میشن تصاویر
مثه فیلمایه قدیمی مثلا تو سایه روشن
آدمای بد قصه با یه خنجر منو کشتن
بیخیال این حوادث راضی ام به تو به رویا
به یه فنجون قهوه ی داغ پشت میزه کار فردا
به یه آهنگ قدیمی که با سوت خوب میزدم من
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است