مجنون و پریشان تو ام
دستم گیر
دستم گیر
سرگشته و حیران تو ام
دستم گیر
هر بی سر و پایی چو دست گیری دارد
من بی سر و سامان تو ام
دستم گیر
دستم گیر
خدا دلم دستم گیر
آن یار که عهد دوست داری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است