توضیحات
نورالدین پس از مرگ پدر صاحب دارایی او می شود. او که جوانی دلیر است برای به نمایش گذاشتن شجاعت خود راهی جنگ با دشمنان دیار خود می شود اما قبل از رفتن به جنگ برای آسودگی از دغدغه اموال، آن را فروخته و پول آن را نزد قاضی شهر که در ظاهر باتقوا و در اصل طماع و شیاد است می سپارد. او بعد از بازگشت از جنگ به نزد قاضی می رود تا امانت را پس بگیرنداما او ادعا می کند او را نمی شناسد.
این قصه حقیقتی است از دوران پادشاهی عضدالدوله دیلمی که از سلطان آل بویه بود. همه ی این قصه ها نصایح و پند و اندرزی دارند که بد نیست آنها را آویزه گوش خود کنیم مثل این قصه که می گوید: هیچ کسی را خوار نشمارید و لو به نظر بی مقدار آید...
جزئیات
کارگردان:
نویسنده:
مترجم:
ناشر چاپی:
شابک:
سال انتشار: 7 سال پیش