او فکر کرد که دلش شکسته، با این حالی که دارد، حتما دلش شکسته است. مدت زیادی همانطور سرش را در بالش فرو برده و دراز کشیده بود. مدتی که گذشت معشوقش را از یاد برد و سرانجام به خواب رفت. در دل شب که بیدار شد، صدای باد را که در درختان صنوبر پشت کلبه میپیچید، شنید. صبح باد امواج بلند را به ساحل میآورد و او مدت زیادی بیدار بود تا اینکه به صرافت افتاد دلش شکسته است.
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است