1. در این حالت تشویق به رفتار او تعلقگرفته و نه مهارت انجام یک بازی یا نداشتن آن. پس باید تشویق نسبت به رفتار متربی اعمال شود و نه صفات ذاتی او.
2. بهطورکلی استفاده از عوامل، جهت بهکارگیری بیشتر یک خصلت توسط کودک است. در سؤال دو اگر بین تشویق و رفتار کودک(یعنی فوتبال نرفتن او برای شرایط پدرش) فاصله میافتاد، ممکن بود او دقیقاً متوجه نشود که برای کدام کار تشویق شده است. برای کل این مدت یک ماه یا کلاً چون پسر خوبی بوده یا غیره. دقیقاً علت تشویق یا تنبیه باید کاملاً برای متربی مشخص باشد تا او به تکرار آن دست بزند. در تشویق یا تنبیه کلی، او نمیداند که دقیقاً کدام عمل را باید تکرار یا ترک کند. دقت کنید که حتماً باید علت تشویق برایی متربی روشن باشد. حالا اگه بین تشویق و عمل فاصله بیفتد ممکن است شخصیت اول داستان متوجه نشود که برای چه موضوعی تشویق میشود.
3. چون شخصیت داستان ما انگشتر را دوست دارد، امکان اثرگذاری تشویق بالا میرود. یکی از نکات مهم در تشویق همین است.
4. تشویق کننده (مشوق) حتماً باید محبوبیت زیادی نزد تشویق شونده داشته باشد. ازآنجاکه شخصیت داستان ما پدرش را دوست دارد و پدر محبوبیت لازم را دارد، بهترین فرد برای تشویق همان پدر اوست.
5. اگر بهواسطه هر کار خوبی، متربی تشویق شود، کمکم متوقع یا اصطلاحاً شرطی میشود. یعنی برای هر کاری انتظار تشویق دارد و اگر تشویقی در کار نباشد، او آن کار را انجام نمیدهد. آنوقت تشویق دیگر عامل نیست بلکه هدف است. حتی ممکن است کودک ریاکار شود و دائم به دنبال جلبتوجه دیگران باشد. در اینجا تشویق کارکرد خود را از دست میدهد و معلم باید از عوامل دیگری استفاده کند.
6. گاهی این برداشت هست که بهطورکلی تشویق باعث شرطی شدن یا ریاکار شدن میشود. این برداشت اشتباه است. به سبب استفاده بیرویه از این عامل، این اتفاق میافتد.
7. هنگام تشویق، باید تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی بین گروه همسالان لحاظ ش
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است