ماه پیش، بابام درحالیکه داشت جنس برای مغازه خالی میکرد، یهو کمرش گرفت و همونجا دیگه بیحرکت ایستاد. خدا بهمون رحم کرد! احمد آقا، هم چراغ بابام بود و بلافاصله کمکش کرد. آمبولانس گرفت و بابا رو رسوندن بیمارستان. تشخیص دکترها همون همیشگی بود: «حاجآقا، مهمون تو بدنتون بازیگوشی میکنه. خودشو به نخاع نزدیک کرده.»
چندساله بابام به قول خودش یه رفیق شیطون داره تو بدنش که یادگار دوران جبهه است. یه ترکش کوچیک چند میلیمتری نزدیک نخاع. بعضی وقتها جابهجا میشه و تو این جابهجایی، هر دفعه چند ماه دست ما رو بند میکنه. این دفعه هم همین بازی بود. استراحت مطلق بهش دادن و گفتن اگه حرکت داشته باشی، ممکنه قطع نخاع بشی و برای همیشه نتونی حرکت کنی. اوضاع سختیه.
مادرم هم پارسال دستشو عمل کرد و دیگه تو این شرایط، خیلی براش سخته لگن زیر بابام بذاره. تقریباً همه مسئولیت خونه به عهده من افتاده. البته شکایتی ندارم. اینهمه سال مادرم افتخار پرستاری داشت حالا نوبت منه. این روزها صبحها مغازه تعطیله چون من مدرسم و عصرها میرم مغازه. شب هم پرستاری از بابا.
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است