از مدرسه زنگزده بودن که برای یه مشکلی برم اونجا. وقتی رفتم مدرسه دیدم اشکان با یکی از همکلاسیهاش دعواش شده. اتفاقاً اون همکلاسی هم یکی زده بود زیر گوش اشکان. وقتی دیدم صورت جگرگوشهم قرمز شده، همونجا افتادم به گریه و اشکان رو بغل کردم. دیگه داشتم غش میکردم. کاش همکلاسیش اینجا بود تا بهش نشون میدادم دنیا دست کیه. کسی حق نداره بهصورت پسر من سیلی بزنه. هر چی مدیر و معاون میگفتن مقصر اشکانه، من نمیتونستم قبول کنم. اشکان از بچگی لای پر قو بزرگ شده. هرچی دلش خواسته براش مهیا کردیم. یادمه 7 سالش بود. یه بار رفته بودیم خونه خواهرم. خواهرزادم تازه رفته بود دانشگاه و پدرش براش یه گوشی خریده بود. تا اشکان گوشی رو دید
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است