خانم بانتری داشت خواب میدید و از خواب دم صبحش حسابی کیف میکرد. روز دیگری آغاز شده بود و باید تا آنجا که میتوانست از خوابش لذت میبرد. صدای خفه و وحشتزده مری در اتاق طنین انداخت:
وای، خانم. توی کتابخونه جنازه پیدا شده.
BRAND_USER
1 سال پیشبسیار لذت بردم منتظر کارای بعدیتون هستم
محمد عباسی
1 سال پیشسلام واحترام وخداقوت خدمت تمام عزیزانی که درنشراین کارجذاب زحمت کشیدن وتشکرویژه ازکارگردان برای انتخاب بجا واحسنشون جهت گویندگی سرکارخانم عنایتی بزرگواربرای این کار،،واقعاگویندگی عااااااااالی،دلنشین که باعث شدمجددهم بنده هم اکثرخانوادم کل کارراازفصل یک تاالآن گوش کنیم،به امیدکارهای بیشتررررازشمابااین گویندگی خاص خانم عنایتی وکارگردانی ویژه این کتاب،خداقوتتون،منتظرکارهای عالیتون هستیم،یاعلی
محمد عباسی
1 سال پیشباسلام،وخداقوت حسابی به همه بزرگواران که زحمت نشراین داستان جذاب راانجام دادن،ویک خداقوت حسابی به گوینده این اثرسرکارخانم عنایتی،بااین صوت دلنشین،فقط یک انتقاداینکه به نظرم بعضی اوقات سرعت گویندگی کمی زیادمیشد،که باعث میشدیک خورده ازجذابیت ماجراکم کنه،اماخیلی خوب بود،منتظرالباقی کارهاتون هستم،سپاسگذارم،تشکرخاص
کاربر شنوتو
1 سال پیشمتأسفانه خوانش کتاب افتضاح و پر از غلط گفتاری است، بقدری که گاهی لطف شنیدن کتاب را از بین میبرد ،آنهم کتابی به این جذابی😕😕😕
davarimrymm
1 سال پیشبه نظر جالب میاد
BRAND_USER
1 سال پیشخیلی خوبه...😍 خسته نباشییییی🤝
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است