توضیحات
جهان هیچ وقت جای تمیزی نبود، ما اما به آلودگی هایش حساس نبودیم. بیرون که می رفتیم، دهان بند نمی زدیم، در فاصله یک وجبی همدیگر چشم در چشم هم می دوختیم، دهانمان را باز می کردیم و ذرات ناراستی و ترشح دروغ را می پاشیدیم روی سر و صورت یکدیگر، روی همه سطوح زندگی و آن دروغ ها که می گفتیم واگیر داشت، همه دروغ گرفته بودند، بیماری شایعی بود، همه دروغگو شده بودیم.
در خانه در خیابان، در تنهایی در جمع...
هر جا که بودیم به زشتی ها دست می زدیم. دست هایمان را ولی نمی شستیم.
با همان دست های آلوده غذا می خوردیم.
با همان دستهای آلوده نماز می خواندیم.
با همان دستهای آلوده عشق می ورزیدیم.
با همان دست های آلوده می خوابیدیم، با همان دست های آلوده بیدار می شدیم، سر کار می رفتیم، بر می گشتیم ... ما با همان دست های آلوده زندگی می کردیم و با همان دست های آلوده می مردیم.
خانه آلوده بود. شهر آلوده بود. مسجد آلوده بود. مدرسه آلوده بود.
مکان آلوده بود، زمان هم آلوده بود.
تن آلود بود، روح اما از همه آلودتر.
ما آلوده بودیم و به هر چه دست می زدیم آلوده اش می کردیم.
به عشق دست می زدیم، آلوده می شد.
به دین دست می زدیم آلوده می شد.
به قدرت که دست می زدیم آلوده تر می شد.
به آب و خاک و آتش و باد دست می زدیم و از نطفه تا جنازه آلوده می شد. ?
این هراس که شما امروز دارید، من همه عمرم داشته ام. می ترسیدم روحم را از خانه ببرم بیرون، از جماعت می ترسیدم، از دست دادن از سلام و از روبوسی، از سفر و از حضر، از هر نشستن و از هر برخاستنی می ترسیدم.
می ترسیدم که روحم از این همه عطسه های بی اخلاقی و سرفه های لاابالی و لااصولی بیمار شود که می شد.
من سال هاست که روحم را قرنطینه کرده ام و هی دست هایم را می شویم.
جهان جای تمیزی نیست. آلودگی همه جا هست.
به تو هم سرایت می کند اگر حواست نباشد، مریض می شوی. مریضی ات واگیر هم دارد.
انسان نبودن بیماری لاعلاج واگیرداری ست.
من فقط از همین می ترسم، از ویروس کشنده انسان ناشدگی.
بیا دست هایمان را بشوییم...
erfannazarahari@
t.me/erfannazarahari
جزئیات
کارگردان:
نویسنده:
مترجم:
ناشر چاپی:
شابک:
سال انتشار: 4 سال پیش