• 2 سال پیش

  • 10

  • 04:22

تیمسار پیر

رادیو شیرازی
1
1
0

تیمسار پیر

رادیو شیرازی
  • 04:22

  • 10

  • 2 سال پیش

توضیحات
هنوز آفتاب کف کوچه پهن نشده بود. پیرمرد ظرفی را توی پارکینگ پر می‌کرد و آرام‌آرام می‌آورد و پای درختان نارنج می‌ریخت. زن و شوهر جوانی که تازه به مجتمع ما آمده بودند، داشتند ساک و چمدان‌هایشان را توی ماشین می‌چیدند. پیرمرد درخت‌های توی کوچه را آب داد و چند کیسة زباله را از کنار کوچه برداشت و برد سر کوچه! به من که رسید، سلام کردم. با لبخند جواب داد و گفت: «همیشه صبح زود یا بعد از غروب باغچه‌ها را آب بده تا گرمای روز آب رو حروم نکنه.» دستش را سر شانة من گذاشت و ادامه داد: «ببین، باید زبالة همسایه‌ها را هم من ببرم سر کوچه.»

با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads