از قطار پیاده شد. صدای همهمه مسافران و بلندگوی سکوی شماره ۹ آمیخته با یکدیگر به گوش میرسید. زن نیم نگاهی به اطراف انداخت و سپس میان شلوغی مسافران در حال حرکت، همانطور در جای خود ماند. هر از چندگاهی به اطراف خیره میماند و پس از آن به نقطهای خیره شده تا از گره نگاهش با دیگران اجتناب کند. این اولین بار بود که تنها به مقصدی ناشناخته سفر میکرد. چمدانش را کنار پایش گذاشته بود و با صورتی مصمم انتظار میکشید طوریکه هر لحظه میزبانی قرار است به ملاقاتش بیاید. جمعیت مسافران کمتر شده بود، افراد پیاده شده هر کدام مقصدشان را یافته و به سویی رفته بودند، دیگر جمعیت نیز سوارهمان قطار شدن تا مسیر جدیدی را به سمت مقصدی طی کنند. تنها چند متصدیایستگاه در آن حوالی پرسه میزدند و با یکدیگر مشغول خوش و بش بودند. قطار آرام شروع به حرکت کرد. کمی دود از زیر قطار بلند شد.
جمعیتایستاده پای پنجرههای قطار برای آنهایی که در حال دور شدن بودند، دست تکان میدادند و گهگداری نیز بوسهای میفرستادند. آدمها در دو صورت به یکدیگر محبت میکنند، لحظه دیدار و و لحظه وداع. در بین این دو، هزاران اتفاق دلیلی میشود تا خیلی چیزها از دست بروند.
.................................................
✏️نویسنده: امیرعلی مهاجری
🎙️گوینده: فریما رئوفی و حسین سلیمی
🎨طراحی پوستر: فریما رئوفی
✨تهیه و تولید توسط استودیو نووُ
📻پخش اختصاصی از رادیو تاسیان
طراحی و میکس صدا توسط رضا کریمیان
.............................................
آدرس اینستاگرام رادیو تاسیان
👇
https://www.instagram.com/radio.tasian
اولین نفر کامنت بزار
آخرین صدا
<...
هیچ وقت از بارون فرار نکردم. تا صدای با...
بهراستیکه پنهان و گمشدهایم به امید ...
یبار هم از سردرد تا صبح ناله میکرد، هر...
جمعیت که از رقص های پارتیزانی و نامن...
اولین بار بود که میدیدیم حامد وسط جا...
اصلا خود من، مگر چقدر به پدرم افتخا...
گیر افتادم ...
حوالی گندمزار...
...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است