من جلد تو هستم، بر بام تو هستم
تو شمس منی، من خورشیدپرستم
مغرب همه اندوه، اندوه غروبت
ای قبله ی مشرق، ثناگوی تو هستم
ای نای گلویت همچون نی داوود
حکم آنچه تو گویی، من لال تو هستم
گنجشک گلویم شرحه ست چو منصور
بر دار تو هستم، غربال تو هستم
بر دار تو هستم، غربال تو هستم
حیران تو گردد آن کس که بدیدت
آن دم چو برفتی صد بار شهیدت
می سوزم و نالم چون آتش نمرود
باز آی گلستان بر داغ عبیدت
ای طاق ثریا، طاقت بنمانده ست
ما را بِستان از این ولوله بازار
ای از سر لطفش خوش در تو دمیده
هر دم که تو خواندیم، انگار نه انگار
انگار نه انگار
ای سرمه کشیده روز و شب ما را
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است