• 6 سال پیش

  • 56

  • 08:42

کمال‌الملک 8

Ermia Nicunazar
0
0
0

کمال‌الملک 8

Ermia Nicunazar
  • 08:42

  • 56

  • 6 سال پیش

توضیحات
باغ گلستان شاه در صحن باغ گلستان نشسته است و کوتوله‌ها مشغول لودگی و مسخره‌بازی هستند. اتابک و کمال‌الملک نیز حضور دارند. مظفرالدین‌شاه بلندش کن. بلندش کن هوا! بزنش زمین! اتابک استاد، می‌بینید گوش شیطان کر، اعلی‌حضرت چه‌قدر سردماغ هستند. کمال‌الملک خدا را شکر. با بهره سنگینی که روسیه تعیین کرده پول ملت ایران به هدر نرفت! اتابک استاد، اگر من به جای شما بودم، همین صحنه لودگی کوتوله‌ها رو عیناً مصور می‌ساختم. کمال‌الملک عکاس‌خانه مبارکه تمام اوقات شب و روز دایر است. بفرمایند عکس یادگار بگیرند. اتابک البته ذات اقدس شهریاری موضوعات دیگری از داستان‌های هزارویک‌شب گلچین کرده‌اند برای نگارستان خوابگاه. مظفرالدین‌شاه استاد نقاش، بیا نزدیک که گفتن این حرف‌ها با صدای بلند کراهت دارد. در گوش شما فرمایش می‌فرماییم که ملایک عورت عالم نشنوند. مظفرالدین‌شاه نجوایی در گوش کمال‌الملک می‌کند. مظفرالدین‌شاه از پول و وقت مضایقه نیست. از هر‌جهت خوب و پاکیزه باشد. کمال‌الملک این‌که می‌فرمایید، صوَر قبیحه است. من نقاش‌باشی هستم، نه خواجه‌باشی، معین‌العیش حرم‌سرا. صاحب عشق در دست‌های من شوری گذاشته که جرات تباه کردنش را ندارم. اتابک رو به کوتوله‌ها: اتابک بروید آدم‌ها را خبر کنید. کمال‌الملک مگر، مگر به ما اسیران این خاک بدشگون فخر بفروشید که مضحکه عالمید. مظفرالدین‌شاه مرخصش کن برود. معذور است. بیچاره مفلوک، حواسش مختل شده، مهملات بی‌مورد عرض می‌کند. اتابک شاهان مهربان حامی نوکران جسورند، اما گردن این یکی رو من خودم می‌شکنم. فراشان به سوی کمال‌الملک می‌روند. کمال‌الملک ممالک دیگر صدها مثل من دارند. یکی را از دیگری بالاتر قدر دادند. شما با این یکی چه کردید و چه می‌کنید؟ با من که برای این دربخانه بی‌آبرو ذره‌ای آبرو آوردم. اتابک این دیگر اهانت جدی بود به مقام منیع سلطنت. کمال‌الملک مرده‌شور این سلطنت پیزوری‌تون رو ببره که من سلیمانم در دام شما مورچگان. نگارستان کمال‌الملک در نگارستان است. شاه پس از مدتی، سوار بر چرخ الماس به دیدن او می‌رود. کمال‌الملک روی دیوار منظره‌ای از بیرون اتاق نقاشی کرده است که شاه ابتدا خیال می‌کند او دیوار را خراب کرده و گریخته است. در‌صورتی‌که کمال‌الملک پشت در پنهان شده است. مظفرالدین‌شاه به قوه سِحر زندان را شکافته و رفته. عجبا! جل‌الخالق! شاه به سمت دیوار رفته و پس از دست کشیدن روی نقاشی درمی‌یابد نقاشی است. رو به کمال‌الملک می‌کند: شاه مرحبا استاد نقاش! بارک الله! مرحبا! ذی‌جودی که آزادی را به این خوبی مصور می‌کند، از بند تن رهاست، چه رسد به محبس. طوطیک! پرواز کن. مرخصی، برو. تا آن کوه گوشت و دنبه، اتابک نیامده، جانت را بردار و خلاص کن. کمال‌الملک سر می‌ذارم به صحرای کربلا. مظفرالدین‌شاه التماس دعا. به‌موقع احضارت می‌کنیم. عجبا! کربلا کمال‌الملک به کربلا می‌رود. در یک مسافرخانه، اتاق اجاره می‌کند و مشغول کشیدن نقاشی می‌شود. مستخدم چای و رطب برای او می‌آورد. مستخدم خسته شدین استاد. استراحت بفرمایید. بفرمایید چای و رطب. مرحبا! احسنت استاد! چه دست‌و‌پنجه‌ای! ماشاءالله! بارک‌الله! میدان کربلا. کاخ گلستان کمال‌الملک پس از مراجعت به وطن به حضور شاه می‌رسد. اتابک نیز زیر کرسی، پهلوی شاه نشسته است. مظفرالدین‌شاه استاد نقاش، جعبه رنگت کو؟ کمال‌الملک این‌روزها دست به رنگ نمی‌برم. قلم مو را رها کردم. اتابک و قلم به دست گرفته در دفاع از مشروطه. به معارضه با ولی‌نعمت خود برخاسته. ایشان باید به طور جدی وضعش را با دربخانه روشن کند. با نوکر اختیار‌ْسرخود نمی‌شود کار کرد. کمال‌الملک امر تعلیم نقاشی شاه شهید با من بود. به عنوان معلم این دربخانه به خود حق می‌دهم مطالبی عرض کنم. اعلی‌حضرتا! سلطنت به سرزمین پهناوری مثل ایران با اهمیت‌تر است تا حکومت بر قلوب درباریان. اتابک گرمای عراق استاد را خیالاتی کرده، کم‌کم خودشان را امیرکبیر تصور می‌کنند. کمال‌الملک ای‌کاش بودم؛ یا ایشان زنده بود. ایران همیشه به امیرکبیر بیشتر نیاز دارد تا کمال‌الملک. اتابک مرحوم امیرکبیر را هم، همان مقربین شاه از میان برداشتند. مظفرالدین‌شاه ان‌شاءالله الرحمن، خداوند از گناه همه مقصرین آن قضیه شوم بگذرد. میرزاتقی‌خان مرد بزرگی بود، مثل اتابک اعظم خودمان. حالا میل داریم از استاد بشنویم حرف حساب این مشروطه‌طلب‌ها چیه؟ ها؟ کمال‌الملک اگر فرصت مرحمت شود، همه مطالب را صادقانه عرض می‌کنم. مظفرالدین‌شاه بیا بنشین و عرض کن. از سر صبر و خوب و پوست‌کنده عرض کن. اتابک حرف حساب مشروطه‌طلب‌ها همینه که رنگ‌کارها مشاور سیاست باشند. غلام را عفو کنید که تحمل دیدن این‌همه درویش‌مسلکی از شاه رو نداره. مرخص بفرمایید، پیش از آنکه این مشاور عالی‌قدر هم‌کرسی شاهانه باشه. اتابک در حال خروج از اتاق رو به کمال‌الملک: اتابک قلمی که فرمان عزل منو بنویسه، از نیستان نروییده. کمال‌الملک اگر تفرعن گذاشت، سری به عبرت، به صحرا بزنید. این روزها از خون جوانان وطن لاله دمیده.

با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads