• 7 سال پیش

  • 22.7K

  • 03:55
  • 03:55

  • 22.7K

  • 7 سال پیش

توضیحات
رفتم جلو گفتم «ببخشید خانوم آتیش داری؟» هول شد گفت «واسه چی میخوای؟» گفتم «میخوام تکلیفمو با چشات روشن کنم». خندید ، خندیدم. گفتم «شالت آبیه ، مثه دریاس ، موج داره دریات». گفت«ینی چی؟»گفتم « پیچ پیچی » خندید ،خندیدم. دیدم اهل دله ، نشستم کنارش ، لش رو نیمکت. گفتم «همیشه دنبال دلیلی؟» گفت «چطور؟» گفتم «ببین ، همین الانم دنبال دلیلی» خندید ، خندیدم. گفتم «میخندی تو دلم رخت میشورن» گفت «دیوونه ای؟» گفتم «سرت که پایین بود باد میومد. یه طره از موهات بیرون بود ، تاب میخورد. دووم نیوردم ، دیوونه شدم». گفت «با این حرفا روزی مخ چنتا دخترو میزنی؟» خوشم نیومد از حرفش. پا شدم خودمو جمع و جور کردم صاف نشستم. گفتم «تو ازونایی که وقتی میرن شمعدونیا دق میکنن. صدات مثه بوی بنزین میمونه ، آدم دوس داره همه شو بکشه توی خودش. ازونایی که همه راها به تو ختم میشن. خنده هات مثه آب میمونه ، بی صداس ولی آرامش میده». گفت «کلی آدم مثل تو هست، تازه از تو بهترم خیلی هست!» گفتم «من مهربونم، دیوونه و خل و چلم، جسورم، اینارو هیچ جا با هم نمیتونی پیدا کنی» سر برگردوندم دیدم کوله ش رو دوششه داره میره. سعی کردم بین انگشتام بگیرمش. کوچیکتر میشد. انقدر رفت که نقطه شد. انگشتام رسیدن به هم. دیگه نبود. تکیه دادم به پشتی نیمکت ، زل زدم به آسمون. ابرا شبیه شمعدونیای دق کرده بودن. راستی گفت اسمش شهرزاده. شهرزاد ، روسری رقصنده با باد ، میروی در یاد ، میشوی غمباد...

با صدای
علیرضا آریانفر
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads