• 3 سال پیش

  • 57

  • 02:37
  • 02:37

  • 57

  • 3 سال پیش

توضیحات
امروز صبح پنج سال و پنج ماه چهارده روزه كه مثل يك آدم عادى از خواب بيدار ميشم،دوش ميگرم،صبحونم رو ميخورم،توى راه هر عشقى ميميرد عشق تو نميمرد رو گوش ميدم تا به محل كارم برسم... طبق معمول سيگارم گوشه ى لبمه و قديمارو با دودش به بيرون هدايت ميكنم شبام كركره ى مغازه رو پايين ميكشم و تو راه عارف گوش ميدم تا خونه با زنم غذا ميخورم بعد يكمى با پسرم بازى ميكنم تا بخوابه و به بالكن برم و سيگار بكشم به ياد قديما،به ياد تو... بعدشم با يك آغوش سرد زنم و بغل ميكنم و ميخوابم تا صبح شه و تكرار روز چهاردهم... درست مثل يك آدم عادى ديگه كم آوردم ازين نقاب لعنتى خسته شدم خيلى زن خوبيه ها داره هوامو ولى،ولى تو نيست... من قديمارو ميخوام من تورو ميخوام بيا يه كارى كنيم بيا يه روز يه قرار بزاريم فكر كنيم هيچ اتفاقى نيوفتاده واسه يك بارم كه شده واقعى واقعى تو لحظه زندگى كنيم بيا يه روز همديگرو زندگى كنيم نفس بكشى نفس بكشم خوشحال شى خوشحال شم ناراحت شى ناراحت شم درست مثل قديما... الان ديگه آرزوم شده فقط يه روز مثل قديما باهم ديگه بريم هواخورى،فقط يه روز... ته ته آرزوهام همينه... من حالم خوش نيست من قديمارو ميخوام من تورو ميخوام... به قلم : ایمان تارخ

با صدای
ایمان تارخ
Iman Tarokh
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads