

جانِ شیفته اثر #رومن_رولان ترجمه #محمود_اعتمادزاده (#به_آذین ) این آلبوم بهادار میباشد
جانِ شیفته اثر #رومن_رولان ترجمه #محمود_اعتمادزاده (#به_آذین ) این آلبوم بهادار میباشد
1 سال پیش
جانِ شیفته #جان_شیفته اثر #رومن_رولان ترجمه #محمود_اعتمادزاده ( #به_آذین ) دورهی چهارجلدی چاپ اول ۱۳۵۵ انتشارات نیل با صدای #شهرزادفتوحی کارگردانی و تنظیم #حسین_آشتیانی کانال وقت داستان (https://t.me/storytimes) هنر و زندگی شهرزاد (https://t.me/ShahrzadArtandLife) در یوتیوب کامل بشنوید https://www.youtube.com/playlist?list=PLPpgSsdZeHm0BEuivWhcP_rX_KI7mBp0Y بخشهایی از متن کتاب: در جنگلِ روح، درختانِ بلندِ اندیشه، بیشههای انبوهِ آرزو، بیست گیاه ِ مختلف، همزیستی دارند. معمولاً آنها از هم تشخیص داده نمیشوند: در خوابند. ولی در گذارِ باد، شاخههایشان به هم میخورَد. برخوردِ سوداها در آنت چندگانگیاش را بیدار کرده بود. آنت زنی بود در عینِ حال وظیفهشناس و دارای غروری سودایی: مادری سودازده، معشوقی سودازده، ـــــ معشوقی؟ چندین معشوق... جنگلی موج در موج با بازوانی که به سوی همهی نقاط آسمان برمیجهید... آنت زنی نبود که بیچونوچرا در برابر تقدیری درونی که خود تحقیرش میکرد، سر خم کند. زن همیشه نمیداند برای چه دل داده است. ولی از آن جا که دل داده است، دیگر نمیتواند دل برکَنَد. در این کار بیش از آن از نیروها و از آرزوی خویش صرف کرده است که بتواند آن همه را به دیگری اختصاص دهد. در آنت این استعدادِ ناگوار بود که به رغمِ سوداهای خویش از خود بهدرآید و در کامِ سوداهای دیگران، خاصّه رنجهایشان که به یک نگاه به آن پیمیبرد، فرو رود... آنت به حقوق آدمی بر آدمی، به این قراردادهای مالکیتِ متقابل، که برای سراسر ِ عمر امضا میکنند، باور نداشت. ولی از بازیهای طبیعت ِ بیرحم رنج میبرد که به وقت جدا کردن دو قلب که به یکدیگر عشق ورزیدهاند، هرگز عشق را در یک زمان از هر دو قلب برنمیکَنَد، بلکه چنان میکند که یکی از آن دو زودتر از دوست داشتن بازایستد، تا همیشه آن یک که بیشتر دوست دارد، فدا شود. من از شما بدم نمیآید. شما رنج میبرید و من هم رنج میبرم. ولی در عشق با دیگری سهیم شدن از بیرگی است! بیرگی عشقی! و من به این تن در میدهم که قربانی باشم. به این تن در میدهم که دژخیم باشم. اما نمیخواهم بیرگ باشم. برای نجاتِ آنچه دوست دارم حاضر نیستم نیمی از آن را به دیگری واگذار کنم. همه را میخواهم یا آن که هیچ نمیخواهم. خوبی عشق فقط در آن نیست که ایمان به دیگری را به ما میدهد. بلکه ایمان به خود ما را نیز به ما باز پس میدهد. باش که عشق احسان کند! هر زنی سزاوار پارهای ساعاتِ خاموشی است. ساعاتی خطیر که در آن هیچکس نمیتواند یاریش کند. باید به تنهایی نجات یافت یا به تنهایی هلاک شد. آری بیش از اندازه دوست داشتن بیماری من است نزدیکِ هزار تن، زن و مرد و کودک، بر جانپناهِ پل خمگشته حریصانه بیرون کشیدنِ غریقی را از آب تماشا میکردند. چه احساساتی در آنها برمیانگیخت؟ در گروهی بسیار اندک، لرزهی لذّتِ سادیستی بود. در گروهی رویهم کم، ترحّم. برای اکثریتِ عظیمشان، کششِ یک واقعهی شهری، کنجکاوی بیکارگان. در تعداد بهنسبت فراوانی، شاید، عطفِ توجهی به خویشتن. ببینیم چهجور درد میکشند (چهجور امکان دارد که من درد بکشم) چهجور میمیرند (چهجور من خواهم مرد) او از این همه جز به کنجکاوی رذیلانه توجّه نکرد؛ و از آن دچارِ وحشت و بیزاری شد. من همهچیز را میپذیرم، همهی آنچه داشتهام، و همهی آنچه نداشتهام، همگی نصیبم، از عاقلانه و دیوانهوار. همه حقیقی بود، خواه عاقلانه و خواه دیوانهوار. آدمی اشتباه میکند، این قاعدهی زندگی است... ولی دوستداشتن هرگز یکسره اشتباه نیست. قلبم با همهی رنجی که برده است، خوشبخت است که دوست داشته است. برای کسی که عادت یافته است، آسان است که در یک زمان هر دو زندگی را داشته باشد؛ یک زندگی در سطحِ خاک با دیگر مردم، و یک زندگی اعماق در رؤیایی که آفتاب درونی سیرابش میکند. و شخص از هیچیک از آن دو غافل نیست. هر دو را با یک نگاه میخواند، همچون نتهای یک اثر که چشم موسیقیدان به یکباره فرا میگیرد. زندگی سمفونی است... بسیار کم هستند آنان که میفهمند برای چه تمام آزادیشان، حق زندگیشان، میباید به دست فرمانروایی ناپیدا سپرده شود تا قربانیشان کند. گذشته از چند تن، سعی هم نمیکنند که بفهمند: برای رضا دادن نیازی به فهمیدن ندارند، هزار تن که با هم رضا میدهند، دیگر دلیل نمیخواهند. چه آسان است بردن یک گله به بازار! برای این کار یک چوپان کمهوش و چند سگ کافی است. هرچه گوسفندان بیشتر باشند، فرمانبردارترند زیرا آحادشان در جمع مستحیل میشود. برای مردم ناتوان و کمچیز، آن کس که دچار زیان نشود، سود برده است. جان شیفته رومنرولان
بسیار از شما سپاسگزارم که ادامه فایلهای صوتی کتاب جان شیفته رو قرار دادید.پاینده باشید
با سلام و تشکر فراوان برای تمامی زحماتی که برای تهیه کتابهای گویا متحمل می شوید.قصه های شما بخشی جدا ناشدنی از زندگی من شده و هر روزه قسمتی از وقتم صرف گوش سپاری به این داستانها خصوصا صدای خانم فتوحی می شود.مدتی است که در انتظار ادامه این شاهکار ادبیات جهان هستم اما متاسفانه بعد از قسمت 45 جان شیفته,فایل دیگری بارگزاری نشده لطفا ادامه آنرا نیز قرار دهید.با سپاس فراوان
پونه حسني
فقط بخشي از كتاب است و داستان كامل نقل نشده، موضوع اصلي كتاب تغيير كرده