توضیحات
تیم اِستَفل، خوانندهیِ گروهِ اسمایل، سالِ 1970 تصمیمی گرفت که نتیجهاش تاریخِ موسیقیِ راک اند رول را عوض کرد. اما دو سال پیش از این تصمیمِ تاریخی، تیم و برایان میِ، گیتاریستی که در کالجِ ایمپریالِ لندن تحصیل میکرد، گروهِ اسمایل را تشکیل داده بودند و دنبالِ نوازنده¬یِ درامزی میگشتند در سبک سیاقِ میچ میچل و جینجر بیکر. اونا نهایتا راجر تایلور را پیدا کردند و گروهِ کوچکشان شکلی جدیتر به خودش گرفت. بدین ترتیب تریویِ اسمایل شروع به نوشتنِ قطعاتِ خودشان و همچنین برگزاریِ اجراهایِ زنده کردند. اسمایل حتی موفق شد در 27 فوریهیِ 1969 به رویال آلبرت هال برسد و با مرکوری رکوردز قرارداد بندد. حاصلِ این قرارداد ضبطِ سه قطعه¬یِ
Earth ، Step on Me و Doin Allright
بود در استودیویِ ترایدنتِ محلهیِ سوهو.
در همین روزها بود که تیم استفل با یکی از همکلاسیهایش در کالجِ ایلینگ آشنا شد. فرخ بولسرا اسمِ این دوست بود که از پدر و مادری پارسی در زنزیبرِ آفریقایِ شرقی به دنیا اومده بود و در هندوستان مدرسه رفته بود و نهایتا در جریانِ انقلاب و آشوبِ زنزیبر همراهِ خانوادهاش در سنِ 17 سالگی راهی لندن شده بود. فرخ که ساکن محلهیِ فِلتهَم بود، بعد از مهاجرتش به انگلستان نامِ فردی را برایِ خودش برگزید و تصمیم گرفت واردِ کالجِ هنرِ ایلینگ شود. گرچه فردی پیش از این و در دورانِ تحصیلش در مدرسهیِ سنت پیتر استعدادش در موسیقی را کشف کرده بود و حتی گروهی به نامِ
Hectics
تشکیل داده بود، اما بیشتر خودش را در جایگاهِ یک گرافیست و طراحِ لباس میدید و به قولِ برایان می از هرچیزی که جلویِ چشمش بود طرحی میکشید. با این حال فردی به موازاتِ طراحی، موسیقی را هم به شکلِ نیمه وقت پی میگرفت و با گروهِ لیورپولیِ آیبکس که بعدا نامِ خودشون را به Wreckage
تغییر دادند، همکاری میکرد.
تا اینکه روزی تیم، فردی را به یکی از اجراهایِ اسمایل دعوت کرد. فردی در همان برخوردِ اول شیفتهیِ گروه و موسیقیشون شد. اما این شیفتگی همراهِ با موضعی انتقادی هم بود. فردی احساس میکرد یک جایِ کار ایراد دارد و این ایراد را در نوعِ اجرا و نحوه¬یِ لباس پوشیدنِ اعضایِ گروه میدید. فردی هربار که برایان، تیم و راجر را میدید آنچه در ذهنِ هنرمندِ خودش میگذشت را بهشان منتقل میکرد. این روند آنقدر ادامه پیدا کرد که یواش یواش تیم را خسته کرد و به این نتیجه رساندش که خلق و خویش به مسیری که اسمایل در آن افتاده بود دیگر نمیخورد. بدین ترتیب تیم استفل از اسمایل جدا شد و به گروهِ پاپترِ هامپی بانگ، پیوست. برایان و راجر که خواننده و نوازندهیِ بیسشون را از دست داده بودند راهی پیشِ پا نمیدیدند مگر اعلامِ پایانِ کارِ اسمایل. اما فردی اونارو مجاب کرد که میتونه جایِ تیم را در گروه بگیره. بدین ترتیب سالِ 1970 با ورودِ رسمیِ فردی بولسرا به اسمایل گروه وارد مرحله¬یِ جدیدی از حیاتِ خودش شد. و این دورانِ نو، نامی نو هم برایِ گروه به همراه داشت: کوئین.
بعد از تولدِ کوئین یک سالی طول کشید تا برایان و فردی و راجر بتونند بیسیستِ موردِ علاقهشون را پیدا کنند. اونا در این دوران نوازندههایِ زیادی را امتحان کردند و در نهایت این جان دیکان بود که به عنوانِ چهارمین عضوِ گروه انتخاب شد و از اینجا به بعد بود که ترکیبِ کلاسیکِ کوئین شکل گرفت. اما پازلِ کوئین همچنان یک قطعه کم داشت. در روزهایی که اعضاءِ گروه مشغول آماده کردنِ آلبومِ اولشان بودند، فردی ترانه¬ای نوشت با عنوانِ
My Fairy King.
در این ترانه فردی خطاب به مادرش میگه: "مادر مرکوری ببین با من چه کردن". گرچه باورش در ابتدا برایِ برایان سخت بود، ولی فردی تصمیمِ خودش را گرفته بود: "از این به بعد من فردی مرکوری هستم." و بدین ترتیب پرسونایی که قرار بود کوئین را از گروهی محلی به شاهزادگانِ عالمِ موسیقی بدل کند هم شکل گرفت و راجر تایلور، جان دیکان، برایان می و فردی مرکوری آمادهیِ فتحِ جهان شدند.