هشت سال حماسه ..... هشت سالی که جلوه گر ایثار ، رشادت و شهادت مردانی بود که لحظه ای در برابر دشمن بعثی آرام ننشستند، حماسه آفریدند و با خون خود ذره ذره خاک وطن را پاس داشتند. در تمام این لحظات آسمان در تسخیر عقابان تیز پرواز نیروی هوایی بود. بسیاری از این اسطوره ها امروز در میان ما نیستند. بعضی در بستر بیماری ناشی از جراحت نبرد به یر می برند و بعضی هم برف پیری سر و صورتشان را سفید کرده است. اینان تاریخ زنده دوران دفاع مقدس هستند. عبدالحمید نجفی یکی از این خلبان هاست. او خودش را به آسمان سپرد و عاشق آسمان بود. در این کتاب وی از خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس می گوید. او می خواست به دانشگاه برود اما به یکباره تصمیمش عوض می شود و ترجیح می دهد مسافر آسمان باشد. مسافری که شاید در روزهای اول پروازش هرگز فکر نمی کرد هر بار که راهی آسمان می شود سفرش با گلوله هایی همراه باشد کهپیام آور مرگ است. در این کتاب با او همراه می شویم و داستان ایثار و از خودگذشتگی مردان بزرگی را از زبانش خواهیم شنید که بیش از نیمی از آنها بال گشوده و پروازی دیگر را آغاز کرده اند. به قصه مردان گمنام، قصه مادران منتظر گوش فرا خواهیم داد و سرشار از عشق خواهیم شد.عشق به سرزمینی کخ متعلق به آن هستیم. سرزمینی که جانفشانی در آن رسمی دیرینه است و هنوز هم چنین است.