• 6 سال پیش

  • 1.1K

  • 06:18

28__کافه_بزرگسالی__دندان_درد

کافه بزرگسالی
3
3
5

28__کافه_بزرگسالی__دندان_درد

کافه بزرگسالی
  • 06:18

  • 1.1K

  • 6 سال پیش

توضیحات
1. دندان درد کشیده اید ؟ ،،، کشیده اید حتما با درد گزنده ی بی پیرش، در خیابان راه رفته اید ؟ ،،، رفته اید حتما با همان درد ، با کسی خوش و بش کرده اید؟ دست داده اید؟ آرام و متین ، خیره در چشمانش، به سخنانش گوش کرده اید؟ با همه دردی که امانتان را می بریده، لبخند زنان، فریادتان را کنترل کرده اید ؟ ،،، کرده اید حتما . . . 2. عطش به اجسام مردم، همچون دندان دردی مزمن، امان آدمی را می برد، آدم را بی قرار می کند، مریض می کند ، همچون مخموری، افیون نیافته، درونتان را می لرزاند، سستتان می کند، پایتان را به هر راه و بیراهی، می لغزاند و کار آدمی سخت می شود اگر، به ارزشهای خویش، بخواهد که وفادار باشد . . . 3. آدم که شیدای پیکر آدمها شود، شیدای کامجویی بی امان و پیاپی از آنها شود، بی قرار لمس هر انحنا در هر بدن و آزمودن گرمای هر نفس از سینه هر کس شود، خودش می داند که سدهایش شکسته است و آب، از پشت آب بندها، سیل آسا، جاری شده و پایان نزدیک است، ویرانی نزدیک است، غرق شدن، فرو رفتن، تهی شدن، گم شدن ... . . . 4. پس با دندان دردش، در خیابان قدم می زند، به چشمان مردم به گونه ای خیره می گردد که گویا، در کمال آرامش است، دردی ندارد و رنجی نمی کشد، در میان گوش سپردن به حرفهای دیگران، متین و آرام، لبخند می زند و فریادش را کنترل می کند، با دیگران دست می دهد و به خود تاکید می کند: « این فقط یک دست دادن ساده است، تلاشی برای بدست آوردن، نیست» ، « این فقط یک گفتگوی ساده است، راهی برای اغفال و تصرف نیست» ، «این فقط یک آغوش دوستانه است و مقدمه ای برای کامجویی نیست» و می گوید و باز می گوید ،،، او می داند باید از هر چیزی که مدهوشش می کند و از هوشیاریش می کاهد، پروا و پرهیز کند، از عطرها، نگاهها، لمسها ... همه چیز ‌‌‌،،، او نگهبان شبانه ، در قلعه است، نباید بگذارد آرام گیرد، خواب بر چشمانش پیروز شود، نباید بخورد، بیاشامد ، با کسی سخن بگوید یا با چیزی سرگرم شود، یک دم نباید از دروازه ها چشم بردارد ، تا شب سپری نشده، از هر کامجویی، باید پرهیز کند . . . 5. پروای پیاپی از هر کس و هر چیز ، برای آنکه رازتان فاش نشود، شیداییتان فاش نشود، چهره ای که مردم از شما می شناسند، خدشه دار نشود، کم کم آدم را گوشه گیر می کند، آدم را از خیابان ها دور می کند ، کلافه می کند، درگیر بازیهای ذهن می کند،،، اما مزیت گوشه گیر بودن این است که می توانی بدون احساس شرمساری، از دندان درد بنالی و همچون ماری زخم خورده، از درد، بر خویش بپیچی و آنجا که دیگر تاب و توانی نماند، چون کودکان، گریه سر دهی و توامان فریاد نویسنده: مسعود حیدریان

shenoto-ads
shenoto-ads